***

طالب! دلم پیاله ی زهری به دست داشت

تا من اشارتی کنمش نوش کرده بود

طالب آملی

***

دنیا قدح زهر به دل داد و در کمین

"تا من اشارتی کنمش، نوش کرده بود"

مصرع اول از خودم مصرع دوم از طالب
***

همرهان رفتند اما داغشان از دل نرفت

آتشی بر جای ماند کاروان چون بگذرد

صائب تبریزی

***

مشنو نوای ناله ما، کاین ترانه را

از شعله های گوش گداز آفریده اند

فیصحی هروی

***

به آه داشتم امیدها، ندانستم

که این فلک زده هم، رنگ آسمان گیرد

صائب تبریزی

***

از دردم آفریده، ز حسرت سرشته اند

گویی ز غمر خود نفسی واپسین منم

طالب آملی

***

کجاست عالم تجرید، تا برون آیم

از این خرابه که یک بام و صد هوا دارد

صائب تبریزی

***