تک بیتی دوبیتی رباعی های ناب
***
عشق در ظاهر، حرام است از پی نامحرمان
ز آنکه هر بیگانه ای شایسته ی این نام نیست
خوردن مِی نَهی شد ز آن نیز در ایام ما
کاندرین ایام هر دستی سزای جام نیست
سنایی
***
نازکتر از خیال منی ای نگاه، لیک
با سینه کار دشنه ی فولاد می کنی
سیمین بهبهانی
***
رو به میخانه نهادم که شوم غرق شراب
پیش دریای نگاه تو نَمی بیش نبود
بیریای گیلانی
***
به خود چو خویش بگویم تویی ز خویش مُرادم
اگرچه خویش پرستم ولی ز خویش بِرَستم
ملاهادی سبزواری
***
بهوش باش که خونریزی خزان کوشد
که روح باغ فراموش کند بهاران را
شفیعی کدکنی
***
یا رب چه وفا دید ز بیگانه که این سان
از خویش گریزد دل بیگانه پسندش
وثوق الدوله
***
گردون چو دایه ی پیر بی مهر بود و بی شیر
شد زهر خردسالی، زین سالخورد ما را
چون شاخه های سرسبز از سردمهری دهر
آبی که خورده بودیم در رگ فسرد ما را
محمد قهرمان
***
دگر این شِکوه ز من پیش رقیبان ظلم است
من که بی چون و چرا هر چه تو گفتی دادم
لاهوتی
***
درخت تشنه ام و رُسته پیش برکه ی آب
چه سود غرقه اگر نقش شاخسار من است
سیمین بهبهانی
***
مشکن این تن نازک، شیشه ام نه از سنگم
آبگینه و آب است قصه ی دل یاران
پروین دولت آبادی
***
قصه ی یوسف و آن قوم چه خوش پندی بود
به عزیزی رسد افتاده به چاهی گاهی
معینی کرمانشاهی
***
خون ریختن به ناحق و با غیر ساختن
امروز می توانی، فردا چه می کنی
عماد خراسانی
***
دلبر آمد پی تعمیر دل ویرانم
لیکن آن وقت که این خانه ز تعمیر افتاد
فروغی بسطامی
***
ای شیخ کم کن از می و معشوق نَهی ما
آخر تو زیر سایه ی طوبا چه می کنی
عماد خراسانی
***
دلبر سنگدل و شیشه ی پیمان در دل
سنگ سخت است که بر شیشه ی پیمان نرسد
وحید دستگردی
***
مرا ز هرچه وفا بود سیر کردی و رفتی
شکوه عشق و صفا را حقیر کردی و رفتی
تو قهرمان شرف را به دام خویش کشیدی
تو شهریار ادب را اسیر کردی و رفتی
محمد شفیعی اصفهانی
***
مگر از دهان ساقی مددی رسد وگرنه
کس از این شراب هرگز نرسد به هیچ مستی
فروغی بسطامی
***
از بیابان جنون تا به سراپرده ی عشق
بارها تجربه کرد قدمی بیش نبود
شکوه ی از دست تو بردم به ستاننده ی داد
کار دیوان عدالت ستمی بیش نبود
بیریای گیلانی
***
همچو آن تشنه که راهش بزند موج سراب
اشتباه از نگه گاه به گاهش کردم
گلچین معانی
***
ما به آن گل از وفای خویشتن دل بسته ایم
ورنه این صحرا تهی از لاله ی سیراب نیست
رهی معیری
***
بگفت آیم به بالینت دم جان دادن و دانم
که می آید به لب جان و نمی آید به بالینم
زرگر اصفهانی
***
هرگز دل من جز تو، یار دگری نگزید
ور خواست که بُگزیند، یار دگرم بودی
صادق سرمد
***
فلکا شکستی دل عاشقان را
ز چه روی بستی کمر جفا را
نه حریف مایی فلکا که یارم
شکند به نازی صف ماسوا را
الهی قمشه ای
***
نگرفتم ثمر از مکتب اصحاب علوم
که چو آواز دهل زیر و بمی بیش نبود
بیریای گیلانی
***
ز شیخ شهر جان بردم به تزویر مسلمانی
مدارا گر به این کافر نمی کردم چه می کردم
یغمای جندقی
***
اینجا نوای بلبل و بانگ زغن یکی ست
ای عندلیب! نغمه از این بیشتر مزن
همایی
***
انصاف کجا رفت ببین مدرسه کردند
جایی که در آن میکده بنیاد توان کرد
حاج ملا احمد نراقی
***
در خرابات مغان مست ار نه ای داخل مشو
هوشیار اندر خرابات مغان نامحرم است
فرخ خراسانی
***
گفتم چه خوش از کار جهان؟ گفت غم عشق
گفتم چه بود حاصل آن؟ گفت ندامت
هاتف اصفهانی
***
بی وفا بین که نپرسید پس از رفتن من
که کجا رفت و چرا رفت و چه آمد به سرش
فرخ خراسانی
***
می سپارم سر وجان در قدم قاصد مرگ
اگر از راه رسد این پیک مقدس ما را
سهی(صاحبکار)
***
رشته ای دارد دریغ اکنون ز چاک سینه ام
آن که اول بست ما را با کمند عنبرین
عاشق اصفهانی
***
همه جا کشی می لاله گون ز ایاغ مدعیان دون
شکنی پیاله ی ما که خون به دل شکسته ی ما کنی
هاتف اصفهانی
***