تک بیتی دوبیتی رباعی های ناب
***
از
آن به وعدهي وصلم اميدوار كند
كه آنچه هجر
نكردست انتظار كند
ملك قمي
***
آمدم
به سرم يار و هنوز از سر حسرت
چشمم به ره قاصد
و گوشم به پيام است
واله اصفهاني
***
امروز
من مبين كه ندارم توان آه
ياد آن زمان كه
هر نفسم عاشقانه بود
مهدي سهيلي
***
اي
عهد شكسته و وفا داده به باد
مادر همه شير بيوفائي
به تو داد
اول تو چنان بدي
كه كس چون تو نبود
آخر تو چنان شدي
كه كس چون تو مباد
ولي دشت بياضي
***
اول
بنا نبود كه بسوزند عاشقان
آتش به جان شمع
فتد كاين بنا نهاد
عالي شيرازي
***
آخر
كشيد ديده ز دل انتقام خويش
من هم چه گريهها
كه نكردم بكام خويش
روزي كه عشق او
در ميخانه ميگشود
هر كس به قدر
حوصله پر كرد جام خويش
واحد اصفهاني
***
از
دفتر وصال تو چون طفل خودنما
يك حرف خواندهايم
و به صد جا نوشتهايم
شكيبي اصفهاني
***
امشب
ز غمت ميان خون خواهم خفت
وز بستر عافيت
برون خواهم خفت
باور نكني خيال
خود را بفرست
تا او نگرد كه بي
تو چون خواهم خفت
منسوب به حافظ
***
اميد
كه هرگز به دل خوش ننشيند
آن كس كه تو را
گفت كه با من ننشيني
ملكي تويسركاني
***
از
جنبش نسيم ، سحرگاه لالهها
بريكدگر زدند چو
مستان پيالهها
احمدبيك افشار
***
اي شعله
! لاف پاكي دامن چه ميزني
پروانهات برهنه
در آغوش ميكشد
قصاب كاشاني
***
در
خلوت شب نالهي نكردي كه ببيني
آه سحر و نعرهي
مستانه يكي نيست
مهدي سهيلي
***
اي
گل شوخ كه در شيشه گلابت كردند
هيچ يادت ز
اسيران قفس ميآيد؟
صائب
***
اشك
را گفتم: چرا ميريزي اي ديوانه؟ گفت:
روزن اميّدي از
اين گوشه پيدا كردهام
نواب صفا
***
اگر
مجنون دل آزردهاي داشت
دل ليلي از آن
آرزدهتر بود
خضري خوانساري
***
از
زود رفتنت همه روزست ماتمم
وز دير آمدن همه
شب ماتم دگر
ترسم اگر حكايت
غمهاي خود كنم
غمگين شوي از اين
غم و اينهم غم دگر
ناصري ميهنهاي
***
اي
بيوفا ، رسم وفا ، از غم نياموزي چرا؟
غم با همه
بيگانگي هرشب به ما سر ميزند
فريدون مشيري
***
با
اين همه بيداد توام زنده هنوز
جاني دارم كه سختتر
از دل توست
انور زند فرزند
كريمخان زند
***
آشنائي حلقه بر
در ميزند
كيست تا بيرون كند
بيگانه را
نشاط اصفهاني
***
به
قرب گلعذاران دل نبنديد
وصيتنامه شبنم
همين است
صائب
***
بلاهاي
سيه را جمع كردند
از آن زلف پريشان
آفريدند
صائب
***
بدا
به حالت آن مجرمي كه روز حساب
به يك شب هجر
تواش عذاب كنند
قاآني
***
بسيار
به چشمم آشنائي
گوئي نمي از سرشك
مائي
ميرزا طاهر
***
بيداد
كن كه ناله اگر نالهي من است
از صد يكي به
جانب گردون نميرسد
يغماي جندقي
***
با
غم جانسوز ميسازد دل مسكين من
مصلحتبين است با
دشمن مدارا ميكند
رهي معيري
***
به
جرم عشق توام ميكشند و غوغائيست
تو نيز بر لب بام
آ ، كه خوش تماشائيست
عبدالرحيمخان
خانان
***
بهر
صيدم چند تازي؟ خسته شد پاي سمندت
صبركن تا من بهپاي
خويشتن آيم به بندت
فرصت شيرازي
***
به
غير بوسه كز تكرار رغبت را كند افزون
كدامين قند را
ديگر مكّرر ميتوان خوردن
صائب
***
به
جان عاشقان يعني لبت كآمد به سر جانم
بهخاك پاي تو
يعني سرم كز سر گذشت آبم
سلمان ساوجي
***
بعد
از وفات هم به مزارم نيامدي
جان دادنم ز حسرت
ديدار بس نبود ؟
عاشق اصفهاني
***
روز
اول ديدمش گفتم
آنكه روزم سيه
كند اين است
علينقي كمرهاي
***
پشتو
روي نامهي ما هردو يكمضمون بود
روز ما را ديدي
از شبهاي تار ما مپرس
صائب
***
پيش
از اين كاري نكرد اميدواريهاي من
نااميديهاي من
زين پس مگر كاري كند
سحاب اصفهاني
***
تا
از نگاه گرم تو روشن شود دلم
عمريست همچو
آينه حيران نشستهام
عبدالله الفت
***
تا
تو به گلشن آمدي ، با همه در كشاكشم
وه كه تو در كنار
گل ، من به ميان آتشم
فروغي بسطامي
***
تا
صد سخن به نيم نگه باز گويمت
ناز آفرين من به
نگاهم نگاه كن
مهدي سهيلي
***
تا
درون آمد غمش از سينه بيرون شد نفس
نازم اين مهمان
كه بيرون كرد صاحبخانه را
فروغي بسطامي
***
تا
كي خبر ز روز سفر ميدهيمرا؟
ازروزمرگمن چهخبرميدهي
مرا؟
رفيق اصفهاني
***
تو
را هرگز گريباني نشد چاك
چه داني لذت
ديوانگي را ؟
حياتي گيلاني
***
تو
صبح عالمافروزي و من شمع سحرگاهي
گريبان بازكندر
صبح، تا من جان برافشانم
صائب
***
تو
همزانوي غير و من ز غيرت
به خون ديده تا
زانو نشسته
فكري اصفهاني
***
تا
كي ز انتظار تو ، هر دم به اضطراب
آيم برون ز خانه
و در كوچه بنگرم؟
ميرزا اشرف
***
تب
، دور ز جسم ناتوانت بادا
جان همه كس ،
فداي جانت بادا
از بردن نام
دشمنان شرمم باد
درد تو ، نصيب
دوستانت بادا
حالتي تركمان
***
تا
كي دل بيقرار سوزد؟
از آتش انتظار
سوزد؟
من خفته و آه گرم
بيدار
چون شمع كه بر
مزار سوزد
حسنبيك انسي
***
تا
به پاي دار آمد از پيام شيون كنان
هيچ جا در حق ما
زنجير كوتاهي نكرد
صائب
***
تا
تلخي هجران نكشد خسرو ِ پرويز
قدر لبِ شيرين
شكربار نداند
خواجوي كرماني
***
تنم
در سوختن ، از آتش دل مايه ميگيرد
چو خواهد آتشي
همسايه ، از همسايه ميگيرد
فرقتي انجداني
***
تو
عهد كردهاي كه كشاني به خون مرا
من جهد كردهام
كه به عهدت وفا كني
فروغي بسطامي
***
تا
به دستش داد قاصد ، كرد با مكتوب من
آنچه دستم در
فراقش با گريبان ميكند
شايق لرستاني
***
تو
ايستاده و من خفته ، نيست شرط ادب
به روز مرگ مبادا
به من نماز كني
حسنبيك انسي
***
تا
چشم تو ديديم ، ز دل دست كشيدم
ما طاقت تيمار دو
بيمار نداريم
كليم كاشاني
***
جان
من زنده به تأثير هواي لب توست
سازگاري نكند آب
و هواي دگرم
سعدي
***
چو
بلبلي كه با قفس آيد به گلستان
رفتم به كشور خود
و در غربتم هنوز
سعيد قمي
***
چنان
موافق طبع مني و در دل من
نشستهاي كه گمان
ميبرم در آغوشي
سعدي
***
چون
حلقهي كعبه است سزاوار پرستش
چشمي كه نگاه هوسآلود
ندارد
صائب
***
چون
اشك شمع ، تا مژه بر يكدگر زديم
داغ تو از سر آمد
و از پاي ما گذشت
صائب
***
چنان
با غير كردي آشنايي
كه بي او در خيال
من نيايي
نوري لاري
***
حرفي
كه مهر نيست در آن ، ناشنيده باد
دستي كه نيست دست
محبت ، بريده باد !
مهدي سهيلي
***
حال
هيچ آشنا نميپرسي؟
يا همين حال ما
نميپرسي؟
دامي همداني
***
خيالم
در دل و دل در خم زلف
پريشان در پريشان
در پريشان
شمسالعلما رباني
***