***

مقصود خود از خاک در کعبه نجستم

باید که به جان معتکف دیر مغان شد

فروغی

***

می دانی و می پرسیم ای چشم سخنگوی

جز عشق جوابی به سوال تو ندارم

شفیعی کدکنی

***

سلامی صمیمی‌تر از غم ندیدم

به اندازه‌ی غم تو را دوست دارم

قیصر امین پور

***

صوفی مکن مجادله با ما ، که پیش از این

ما نیز از این مبالغه ، بسیار کرده ایم

سلمان ساوجی

***

هوسم بود که در کیش غمت کشته شوم

لیکن این لاشه ضعیف است به قربان نرود

شاه نعمت الله ولی

***

از دور می فریفت دل تشنه مرا

چون بحر موج می زد و لرزان چو آب بود

وانگه که پیش رفتم با شور و التهاب

دیدم سراب بود

ه.ا.سایه

***

نمی رسیم به مقصد بعید می دانم

که عمر کوته ما در مسیر می گذرد

قربان ولینی

***

به خوابی آرزومندم ولیکن

سر بی دوست چون باشد به بالین

؟

***

افسوس که آنچه برده ام باختنی است

بشناخته ها تمام نشناختنی است

برداشته ام هر آنچه باید بگذاشت

بگذاشته ام هر آنچه برداشتنی است

خواجه نصیرالدین طوسی

***

خود، آگهی که چه کردی بما، دگر مپسند

که ما اشاره‌ها بدان زخم جانگداز کنیم

پروین اعتصامی

***

در ازل بر دل ما عشق تو داغی بنهاد

که غمش تا به ابد از دل بریان نرود

چند گفتی به هوس از پی دل چند روی

عاشق دلشده چون از پی جانان نرود

شاه نعمت الله ولی

***

عمر گذشت و همچنان داغ وفاست زندگی

زحمت دل کجا بری؟ آبله پاست زندگی

بیدل دهلوی

***

ای گل پی هر خس مرو، در خلوت هر کس مرو 
گویی که دانم، پس مرو، گر آگه از راهی بگو

مهرداد اوستا

***

من بار غم عشقت بر دوش کشم هر دم
در حیرتم از خویش و این صبر وشکیبایی

؟

***

یک عمر درین گوشه‌ی ویرانه نشستم

در غربت این شهر، غریبانه نشستم

حیران و دل‌افسرده و از خلق گریزان

در بند تو چون مردم دیوانه نشستم

حسن جلایر

***

ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست

بر سینه چنان خورد که از جوشن جان جست

وحشی

***

قدمی که برگرفتی ، به وفا وعهد یاران

اگر از بلا بترسی ، قدم مجاز باشد

سعدی

***

من آن زلال پرستم در آب گند زمان
که فکر صافی آبی چنین لجن بودم

محمدعلی بهمنی

***

سر نپیچم ز کمندت به جفا آن صیدم

که توان بست مرا لیک رها نتوان کرد

هاتف اصفهانی

***

ایها العشاق کوی عشق میدان بلاست

تا نپنداری که کار عاشقی باد هواست

کی تواند هر کسی رفتن طریق عشق را

زانکه هم در منزل اول فنا اندر فناست

شاه نعمت الله ولی

***

تیر و کمان عشق را هر که ندیده گو ببین

پشت خمیدۀ مرا قد کشیدۀ ترا

فروغی

***

دل بستگیم راه به جایی نبرد هیچ

ای وای از این عشق که فرجام ندارد

خون میخورم از جام دل خویش و به عالم

کس همچو من این باده گلفام ندارد

حسن جلایر

***

جهان پر شور از آن دارد لب شیرین ترک من

که ترکان دوست می دارند دایم شور و غوغا را

مغربی

***