تک بیتی، دوبیتی، رباعی های ناب
***
نبرد سر سلامت ز دو زلف صیدبندت
چه پلنگ از کمینت چه غزال از کمندت
همه آب دیده ریزم به ره تو گرچه دانم
که چو سرو بر نبخشد به کسی قد بلندت
سنجر کاشانی
***
یار چون دید مرا صد گره بر ابرو زد
مگر آهنگ گسستن، گره بستن دارد؟
ارفع کرمانی
***
وجود خاكي ما را به كوي دوست چه كار
كه نيست لايق باغ بهشت خار و خسي
همام تبريزي
***
مده پند بیهوده واعظ کسی را
که کاري به دنیا و عقبی ندارد
ارفع کرمانی
***
ز يار خويش بريدن به بازي آسان نيست
كه آن به دست نيايد مگر به دشواري
همام تبريزي
***
ابرو ترش کنی چو بگویم زهی کمان
آری فتد همیشه ز زه بر کمان گره
کمال خجندی
***
دل که بر وی گذری میکند اندیشه ی غیر
نه دلست آن به حقیقت که بود رهگذری
دیده و دل دو حریمند که در هردو حریم
جز خیال رخ او بار نیابد دگری
کمال خجندی
***
گفتم که با سگانت دیریست آشنایم
گفتا بلی ولی من نشناختم هنوزت
فیض کاشانی
***
دیدي کمان کشیده ز دشمن گذشت یار
وز بین دوستان دل ما را نشانه زد
دیدي چو دید بین شب و ماست الفتی
شب را خلاصه کرد و به آویز شانه زد
ارفع کرمانی
***
در دل خارا چه سان رخنه کند آب چشم
این دل سنگین دلان می نپذیرد علاج
فیض کاشانی
***
چو مرغ زیرکی ای دل! مکن تلاش رهایی
گریز از قفست نیست گر ز دام برآیی
سنجر کاشانی
***
از سر کویش کجا من میتوانم پا کشید
این سر سودا پرستم ترک او کی می کند
فیض کاشانی
***
من که خود را می شمردم عقل اول ، خواستم
عاقبت از روح مجنون همت دیوانگی
سنجر کاشانی
***
مست گناه بودم و دستم به دست دوست
چون دوست بود، راز مرا برملا نکرد
ارفع کرمانی
***