تک بیتی، دوبیتی، رباعی های ناب
گر بیفشانم به پایت نقد جان و دل مرنج
کز دل خود رنجشی و ز جان ملالی داشتم
ضمیری اصفهانی
***
محبت شمع فانوس است کی پوشیده می ماند
غم او عاقبت در پرده رسوا می کند ما را
عبدالرزاق فیاض لاهیجی
***
آواره شد از جهان فراقت
دود دل ما گرفت او را
شریف کاشانی
***
نه مروت است ما را به مراد دل رسیدن
که هزار ناامیدی به امید ما نشسته
ضیاء اصفهانی
***
ترسم که ز پیری قد من خم شده باشد
تا بر قدم یار گذارم سر خود را
عالی شیرازی
***
غمت مباد! چه می پرسی از حکایت من
دل تو طاقت این گفت و گو کجا دارد
عبدالرحیم بهارلو
***
زاهد به خرابات بیا راست مترس
ترسی که درین راه خطرهاست مترس
ان کس ز ترس او نیایی بر ما
پنهان ز تو در خرابه ی ماست مترس
ضیاالدین کاشانی
***
می کشد حسرت روی تو من محزون را
از خط سبز تو دانسته ام این مضمون را
رحمی بخاری
***
به یاد آن لب میگون ز قطره های سرشک
به دست هر مژه داده ایم مینایی
رفیع قزوینی
***
کینه جویان خوی هم دارند ای بدگو بگو
کاین همه با عاشقان بدخویی افلاک چیست
ضمیری اصفهانی
***
یک نگه زان گوشه ی چشمم مقدر گشته بود
آن هم از بخت بدم از خاطر تقدیر رفت
شفایی اصفهانی
***
سرمه ی چشم توام فرصت یک آه نداد
چه اثر داشت که از دیدنش آواز گرفت
عالی شیرازی
***
از هر رمیده ای که ندارد دماغ حرف
احوال ما بپرس که او از دیار ماست
سالک قزوینی
***
عشق با تو دو سه روزی به هوس باخت رقیب
کشته و سوخته و مرده ی این کار منم
روح الامین شهرستانی
***
ساقی بده آن باده که از هوش خود افتم
من بار خودم یکنفس از دوش خود افتم
خصمی اصفهانی
***
مخمور عشقم ساقیا، داد من دیوانه ده
زین می خمارم نشکند جامی از آن خمخانه بده
حیاتی کاشانی
***
ساقی هزار مرتبه دست سبو گرفت
ما را به نیم جرعه می از خاک برنداشت
تنهای اصفهانی
***
از خاطر شکسته دلان شد شکسته تر
گردون که بسته بود کمر در شکست من
تقی اوحدی
***
تیغ مژگان توام در بیخودی آمد به یاد
چون به خود باز آمدم صد رخنه در دل داشتم
تذروی ابهری
***
کی به مرگ از دل رود عشقت که این آن باده نیست
کز سبو ریزد برون گر بشکنی پیمانه را
جان نگیرد از اجل گر دست یابد مرد عشق
صاحب خرمن ز موری کی ستاند دانه را
انیسی شاملوی هروی
***
عشق و رسوایی هم اسباب تعلق بوده است
وای بر من کش همی پنداشتم معراج خویش
نادم گیلانی
***