تک بیتی، دوبیتی، رباعی های ناب
***
از آن لب نيـم بـوسي مايـة بي هـوشي ما شد
چه مستي ها که بخشي از شراب نيمرس ما را
عماد الدین میرالهی
***
مردمک می جهد از دیده آهو چو سپند
نگه گرم که بر دامن صحرا افتاد
میرزا داود
***
صبحدم چون کلّه بندد آه دود آسای من
چون شفق در خون نشیند چشم شب پیمای من
"سیف الدین اسفرنگی"
***
بعد مرگم نیست تاب بار منت از کسی
آتش تن را ز خاکستر کفن می خواستم
صامت اصفهانی
***
خواهی شود درست دل پاره پاره ام
چون شیشه ی شکسته گداز است چاره ام
میرزا طاهر قزوینی
***
از خدنگش دیده ام بر دل گشاده تا زه
میکشم همچون کمان بر شست او خمیازه
محمدخان قبچاقی
***
ظاهر هرکس که سنجیدم به میزان نظر
داشت با باطن همان نسبت که رو با آستر
شفیعا اعمی شیرازی
***
شیشه گردن پیش ساغر خم کند دانی چرا
آری از گیرنده بر بخشنده جای منت است
؟
***
مهیای همان شو کز برای خلق میخواهی
گریبان چاکی مقراض باشد از بریدن ها
واعظ
***
تلخ فرقت یکروزه و صد ساله یکیست
میکشد زهر اگر اندک و گر بسیار است
مسیب تکلو
***
قسمت این بود که کامم ز تو حاصل نشود
ورنه زین بیش شب و روز دعا نتوان کرد
مجمر اصفهانی
***
تا تو رفتی ز برم نور بصر با تو برفت
باز بازآی که باز اید نور بصرم
میرزا تقی
***
گر نیایی کشدم غم ور بیایی دهمت جان
من که بایست بمیرم چه بیایی چه نیایی
؟
***
بیرون ز کویت چون روم گاهی ز دنبالم بیا
کایند صیادان ز پی نخجیر ناوک خورده را
غیرت اصفهانی
***
غافل مشو ز پاس دل بی قرار ما
کاین مرغ پرشکسته قفس ها شکسته است
صائب تبریزی
***
مکن تغافل از این بیشتر که می ترسم
گمان برند که این بنده بی خداوند است
ذوقی اصفهانی
***
از در خویش مرانم که مَلک بگریزد
ناامید از در آن خانه که سائل برود
دست و پا چند زنی عرض شهیدان داری
آنقدر صبر کن ای کشته که قاتل برود
رضائی کاشانی
***
ما ابروی صبر و قناعت نمی بریم
با پادشه بگوی که روزی مقدر است
در کوی ما شکسته دلی میخرند و بس
بازار خود فروشی از آن راه دیگر است
حافظ
***
عار آیدم من ار به فلک اعتنا کنم
بر چرخ جز به چشم حقارت نظاره نیست
؟
***
بخواب دیدمت اما نه از تو خرسندم
که این معامله میخواستم به بیداری
وصال شیرازی
***
سر بود بار گران بهر نثار قدمش
کاش می آمد و می کرد سبکبار مرا
صفائی نراقی
***
دل و دین بر سر کارت شد و بسیاری نیست
سرو جان خواه که دیوانه تامل نکند
سعدی
***
از این دیار گذشتی و سالها بگذشت
هنوز بوی تو می آید از منازل ما
عماد فقیه
***
تا رفت از نظر آن چشم جهان بین
کس واقف ما نیست که بر دیده چها رفت
حافظ
***
رفت از برم چنانکه بگردش نمی رسم
کی عمر رفته را به دویدن توان گرفت
یقین کاشانی
***
دامن ز کفم می کشی و می روی امروز
دست من و دامان تو فردای قیامت
هاتف اصفهانی
***
تا تو رفتی ز برم ز آتش حرمان شب و روز
از بن هر مژه ام اشک بدامان آید
مستوره کردستانی
***
خونم بریز و از غم هجرم خلاص کن
منت پذیر قبضه ی خنجر گذارمت
حافظ
***
بيفكن سوى من تير نگه، ابروكمان من!
به پيكان خدنگ ناز منت نه به جان من
صابر بلگرامی
***
خموش باش به روشندلان چو بنشينى
كه شهر آينه جاى نفس كشيدن نيست
طبعی طهرانی
***
پس از كشتن ز عشق افسردگى نبود شهيدان را
كه اين آتش ز آب خنجر جلاد ننشيند
رسمی قزوینی
***
گه بريزد باده و گه بشكند پيمانه را
در شكست و ريخت دارد محتسب ميخانه را
سرودی خراسانی
***
ميرم از هجر و نخواهم كه به من رام شوى
ترسم از عشق من سوخته بدنام شوى
رازی خوارزمی
***
غمم افزون شود چون ديگران گريند بر حالم
بلى دريا فزون مىگردد از باران ساحلها
صبوحی خوانساری
***
گفتيم كه در خانه ى ما جلوه بفرما!
خنديد و به ما گفت كه اين شيوه ى ما نيست
عاشق لکهنویی
***
زد تيغ ناز و رفت و نظر بر قفا نكرد
هرگز كسى به كشته ى خود اين جفا نكرد
تا چند از برم گذرى سرگران و من
دل خوش كنم به آنكه نظر از حيا نكرد
صنعتی نیشابوری
***