تک بیتی، دوبیتی، رباعی های ناب
***
هر کجا هستیم راقم بی غم دل نیستیم
روزی از هر جا که باشد می رسد دیوانه را
راقم مشهدی
***
اگر خاموشم از توصیف لعل یار، معذورم
به تعریف احتیاجی نیست آب زندگانی را
رضای مشهدی
***
ما را بکش به تیغ تغافل، که پیش ما
یک لحظه رنجش تو به صد خون برابرست
رضی اصفهانی
***
ای ذره بر به خوبی خورشید خود مناز
معشوق هرزه گرد تو رسوای عالمست
رفیع مشهدی
***
نیالایند شیران حرم سر پنجه از خونم
سگان دیر را ای همنشین زین طعمه مهمان کن
خسروی قاینی
***
شکفتگی طلبیدن ز بی غمیست رضی
به دشمنان محبت سپار خندیدن
رضی اصفهانی
***
رسد روزی و نزدیکست کآرد آنقدر یادم
که من هرگز نکردم در تمام عمر خود یادش
رفیعی کاشانی
***
هرکه آمد نظری کرد و خریدار نشد
گویی آیینه ی آویخته در بازارم
ادایی یزدی
***
یارب! چه فرخ طالعند! آنان که در بازار عشق
دردی خریدند و غم دنیا و دین بفروختند
در گوش اهل مدرسه یارب! بهایی شب چه گفت؟
کامروز! آن بیچارگان اوراق خود را سوختند
شیخ بهایی
***
هر چند گهی ز عشق بیگانه شوم
با عافیت آشنا و هم خانه شوم
ناگاه، پریرخی به من بر گذرد
برگردم از این حدیث و بیگانه شوم
سیف الدین صوفی
***
کسی را لاف می رسد پیش خردمندان
که وقت دلربایی تو، ایمان را نگهدارد
میرزا مخدوم شریفی
***
با رقیبان خاطرت خوبست و با ما خوب نیست
کار ما سهلست، اما از تو این ها خوب نیست
شاه طاهر
***
دلا! نیکت نکرد آن غمزه بسمل
مبادا اضطراب تشنه آبی کرده باشی
ولی دشت بیاضی
***
درآن دیار که کس تب برای کس نکند
دگر چگونه توان مرد از برای کسی ؟
صابرهمدانی
***
از آن به وعدهي وصلم اميدوار كند
كه آنچه هجر نكردست انتظار كند
ملك قمي
***
آمدم به سرم يار و هنوز از سر حسرت
چشمم به ره قاصد و گوشم به پيام است
واله اصفهاني
***
امروز من مبين كه ندارم توان آه
ياد آن زمان كه هر نفسم عاشقانه بود
مهدي سهيلي
***
اي عهد شكسته و وفا داده به باد
مادر همه شير بيوفائي به تو داد
اول تو چنان بدي كه كس چون تو نبود
آخر تو چنان شدي كه كس چون تو مباد
ولي دشت بياضي
***
امشب ز غمت ميان خون خواهم خفت
وز بستر عافيت برون خواهم خفت
باور نكني خيال خود را بفرست
تا او نگرد كه بي تو چون خواهم خفت
منسوب به حافظ
***
آنكه از چشمتو افكند مرا بيتقصير
چشم دارم به همين درد گرفتار شود
صائب تبریزی
***
اميد كه هرگز به دل خوش ننشيند
آن كس كه تو را گفت كه با من ننشيني
ملكي تويسركاني
***
اي گل شوخ كه در شيشه گلابت كردند
هيچ يادت ز اسيران قفس ميآيد؟
صائب تبریزی
***
به قرب گلعذاران دل نبنديد
وصيتنامه شبنم همين است
صائب تبریزی
***