مائیم و کوی عشق و درونی پر از خراش

مائیم و بزم شوق و دهانی پر از خروش

فروغی بسطامی

***

مفکن گره به زلفت، بهلش که باز باشد

سر زلف عنبرین به، که چنین دراز باشد

رخ نازنین مپوشان، همه زیر زلف مشکین

بگذار روز و شب را، ز هم امتیاز باشد

سروش اصفهانی

***

پاک کن دل ز هر آلایش و آنگه به در آی

که مقیمان در میکده صاحبنظرند

پای بر فرق جهان، سر به کف پای حبیب

تا نگویی تو که این طایفه بی پا و سرند

نشاط اصفهانی

***

ز شیخ شهر جان بردم به تزویر مسلمانی

مدارا گر به این کافر نمی کردم، چه میکردم؟

یغمای جندقی
***

نه همین صبا کند خم، قد سرو بوستان را

که به پیش قامت تو، همه در نماز باشد

سروش اصفهانی

***

کدام باده ز مینای دهر شد به گلویم

که خون نگشت و ز مژگان فرو نریخت به رویم

یغمای جندقی

***