***

همدرد ما کسی است که داغیش بر دل است

با ما درین دیار همین لاله آشناست

رشیدای قزوینی

***

چشم دلجویی دلم از مردم عالم نداشت

داغ من مرهم ندید و راز من محرم نداشت

کلیم کاشانی

***

لاله باز از غم رویت به چمن میسوزد

تازه داغی به سر داغ کهن میسوزد

کس داغ تو با خویش نبرده است به خاک

این چراغیست که در خلوت من میسوزد

تسلی شیرازی

***

با تو بوی گلیم و بی تو داغ لاله ایم

بی تو ما را خوش نباشد گر تو را بی ما خوشست

شوقی ساوه ای

***

چون اشك شمع ، تا مژه بر يك ‌دگر زديم

داغ تو از سر آمد و از پاي ما گذشت

صائب تبریزی

***

داغ جانسوز من از خنده‌ي خونين پيداست

اي بسا خنده كه از گريه غم‌انگيزتر است

رهي معيري

***

هر که رفت از خود به داغی تازه‏ام ممتاز کرد

آتش این کاروان‏ها جمله بر جان من است

چیست نقد شعله غیر از سعی خاکستر شدن

سال و ماه زندگانی مدت جان کندن است

بیدل دهلوی

***

گفتی به داغ هجر بسوزانمت جگر

صد داغ بر دل است مرا این یکی دگر

؟(انصاری قمی یا فکری اردوبادی)

***

داغ غمت که بر دل اندوهگین ماست

در بوستان عشق گل آتشین ماست

وفایی سمنانی

***

آبی زدم، تیغ تو نوشیدم و رفتم

خود را به مراد دل خود دیدم و رفتم

جان دادم و داغ تو خریدم دم رفتن

آخر گل سودای غمت چیدم و رفتم

فاخر بهبهانی

***

جان داغ تودارد جگرغرقه بخون هم

تاراج غمت شد دل ودین، صبرو سکون هم

جامی

***

به آیین دل سر سپردم دمادم

که یک عمر بی وقفه در خون تپیدم

به هر کس که دل باختم، داغ دیدم

به هر جا که گل کاشتم، خار چیدم

من از خیر این ناخدایان گذشتم

خدایی برای خودم آفریدم

قیصر امین پور

***