با شاعران امروز
با شاعران معاصر:
می گویی: شعرهایت غمگین اند!
عزیزم!
زنی که آبستنِ اندوه است
هرگز شادی نمی زاید!
نسرین وثوقی
***
ما فاتحان شهرهای رفته بر بادیم
با صدایی ناتوانتر زانکه بیرون آید از سینه
راویان قصه های رفته از یادیم
کس به چیزی یا پشیزی بر نگیرد سکه هامان را
گویی از شاهی ست بیگانه
اخوان
***
چون باد می روی و به خاکم فکنده ای
آری برو که خانه ز بنیاد کنده ای
ه.ا.سایه
***
این روزها
اینگونه ام:
فرهادواره ای که تیشه خود را گم کرده است
آغاز انهدام چنین است
نصرت رحمانی
***
برای من که در بندم
چه اندوه آوری ای تن
فراز وحشت داری
فرود خنجری ای تن
غم آزادگی دارم
ایرج جنتی عطایی
***
تو در کنار خودت نیستی نمی دانی
که در کنار تو بودن چه عالمی دارد
فرامرز عرب عامری
***
عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست
وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست …
نجمه زارع
***
گفتی: غزل بگو! چه بگویم ؟مجال کو ؟
شیرین من! برای غزل شور و حال کو ؟
پر می زند دلم به هوای غزل ولی
گیرم هوای پر زدنم هست ، بال کو ؟
قیصر امین پور
***
دنیا جهنمی ست کـــــــه در روز سرنوشت
تصویرش از مخیله ی شیطان گذشته است
غلامرضا طریقی
***
ز تُنگ پریدیم به امید رهایـــی
ناکام تقلایی و بیهوده تلاشی
حامد عسکری
***
دزدانه تا کی و چند این پرده را برانداز
بگذار تا ببینند ساغر به دست مارا
بی حد زدند مارا از حد گذشته بودیم
شادیم از آنکه دیدند هشیار و مست ....ما را !
سعید بیابانکی
***