با آروزی سالی پر از شادی و سرافرازی بر شما عزیزان.

************************************************

چرا ز شام ملال آور خزان نالیم؟

بیا به جلوه صبح بهار خنده زنیم(شاه زیدی)

***

شکست عهد من و گفت: هرچه بود گذشت

بگریه گفتمش: آری ولی چه زود گذشت؟

بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید

بهار رفت و تو رفتی و هرچه بود گذشت( ایرج دهقان)

***

به دامنت نرسد دست کس که جلوه ناز

تو را به بام فلک برد و نردبان برداشت(شاپورتهرانی)

***

لرزدم دست، دهی چون به کفم دامن وصل

چون عطا عُمده بود، دست گدا می لرزد(واله قمی)

***

چراغ روشن عمرش اسیر باد مباد

هر آنکسی که منور کند چراغ کسی(حامد تبریزی)

***

حکایتها که بعد ازمن تو خواهی گفت با خاکم

کنون تا زنده ام بینی، بگو با جان غمناکم(طبیب اصفهانی)

***

خدایا تلخکامیهای دنیا، بس، دل ما را

پس از مردن به چشم یار، شیرین کن گِل ما را( نجیب کاشانی)

***

منشور عاشقی را بر نام ما نوشتند

کاین مایه استقامت، هفت آسمان ندارد(سهیلی)

***

خدمت دیرین ما بین، ورنه در آغاز عشق

هر که را بینی، دم از مهر و وفائی می زند( آذربیگدلی)

***

می بودم از اسباب جهان یک دل و آن نیز

نیمی به نگه خون شد و نیمی به تبسم(ملک قمی)

***

خسروان را گنج دنیا، زاهدان را مُلک عُقبی

عاشق دلخسته تنها وعده دیدار دارد(حکمت)

***

نا امید است ز درمان دو بیمار، طبیب

چشم بیمار کسی و دل بیمار کسی(هاتف اصفهانی)

***

خوش گفت پیر زنده دل مِی فروش ما:

ننگ است بار منت دونان به دوش ما(رعدی آذرخشی)

***

در برعشق تو با آن همه تدبیر آخر

حاصل این بود که بازیچه تقدیر شدم(یگانه)

***

راز دلش را با کدامین چاه گوید

آن کس که غیر از خویشتن محرم ندارد(رحمانی)

***

نور باران شده از دوش مرا خانه دل

ای بنازم نگه نرگس شهلای تو را(عمادخراسانی)

***

رفته است و مهرش از دلم نمی رود

ای ستاره ها، چه شد که او مرا نخواست؟(فروغ فرخزاد)

***

نی خداحافظ به من گفتی و نی کردی وداع

از برم بیگانه وار، ای آشنا رفتی، برو(فرخ خراسانی)

***

روزی که دهم جان و فغانی نکند کس

معلوم شود بی کسی من همه کس را(شریف تبریزی)

***

وای زاهد که به محراب عبادت عمری

سجده می کرد و ندانست که مسجود کجاست(فیض دکنی)

***

روزگار سِفله، دونان را نوارش می کند

زان سبب انگشت کوچک قابل انگشتریست(میرزا طاهروحید)

***

زدی، بستی، شکستی، سوختی، انداختی، رفتی

جوابت چیست فردای قیامت، دادخواهان را؟(عارف شیرازی)

***

وعده وصل به فردا دهی و می دانی

هر که امروز تو را دید به فردا نرسد(شاهدی نیشابوری)

***

ز نامردان علاج درد خود جستن، بدان ماند

که خار از پا برون آرد کسی، با نیش عقربها(صائب)

***

سفید بود مرا روی و خال و موی سیاه

زمانه بین بدل هر یکی چگونه نهاد

سفید رویی عالم شدست بهره موی

سیاهرنگی مویم نصیب خال افتاد( ابن یمین)

***

وه چه باشد که بنالم به پگاهی، گاهی؟

کاش تاثیر کند پیش تو آهی، گاهی(محمد دکنی)

***

هنگام شُکر او به زبان شکوه ای گذشت

بی طالعی نگر که همان را شنید و رفت(سایر مشهدی)

***

یا رب غم عالم به کسی تنگ نگیرد

از شهر به صحرا شدم آن هم قفسی شد(خالص)

***