پر دردیم ببین و مزن عیب بر کلام

استاد شعر نیستم، استاد ناله ام(معینی کرمانشاهی)

***

گریه شد سد گلو ورنه به استقبالت

جان همی خواست درآید چه کند راه نجست(افلاکی بختیاری)

***

در چمن پروانه ای آمد ولی ننشسته رفت

از حریفان، قهر بی جای توام آمد به یاد( رهی معیری)

***

در گفتن عیب دگران، بسته زبان باش

از خوبی خود عیب نمای دگران باش(واعظ قزوینی)

***

نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل، نه هجرانت

که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت(شهریار)

***

غم مرگ والم زیست، بر او عرضه کنند

وقت زادن سبب گریه اطفال این ست( صبحی همدانی)

***

معیار دوستان دغل روز حاجت است

قرضی برای تجربه از دوستان طلب( صائب)

***

پروانه صفت چشم به او دوخته بودم

وقتی که خبردار شدم سوخته بودم(عاشق اصفهانی)

***

هرکه ناموزد ز رفتار روزگار

هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار(ناصرخسرو)

***

یا رب نگاه کس به کسی آشنا مکن

گر می کنی کرم کن و از هم جدا مکن(عالی شیرازی)

***

مرا آزردی و گفتم که خواهم رفت از کویت، بلی رفتم

ولی هر جا که رفتم در به در رفتم(ه.ا.سایه)

***

یوسف مصر را بگو سکه به نام خود مزن

هر پسری عزیز شد یاد پدر نمی کند(مهدی سهیلی)

***

لذت فردا، به کامش تلختر گردد ز زهر

هر که امشب می خورد، اندوه فردا بیشتر(نجوا گیلانی)

***

ز اشک من چه میدانی گرانیهای دردم را؟

ز طوفان شبنمی دیدی، ز دریا گوهری دیدی(سیمین بهبهانی)

***

با خرابات نشینان ز کرامات ملاف

هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد(حافظ)

***

ای شیخ ز میخانه مخوانم سوی مسجد

بیمار دوا یافته، محتاج دعا نیست(نصرت الله نوح)

***

از تو ای بدعهد ترک آشنایی زود بود

دیر با ما آشنا گشتی، جدایی زود بود(اشراقی مراغه ای)

***

جانم فدای اهل حقیقت که تا ابد

یک راه می روند و به هر در نمی زنند(طلوعی)

***

گرچه افکندی ز چشم خویش، آسانم چو اشک

یک شب ای آرام جان بنشین به دامانم چو اشک(علی اشتری)

***

جور خود را بر ضعیفان آزماید روزگار

تیغ را دایم برای امتحان بر مو زنند(محمدقلی سلیم)

***

در علم بود فخر ، نه در ریش مطول

گیرم گذرد ریش عوام از سر زانو(حاجب شیرازی)

***

سپه غمت نگنجد به درون تنگ سینه

چو هجوم خیل سلطان به سرای روستایی (صباحی بیگدلی)

***

عیب از پس صد پرده کند خویش نمایی

بی پرده شو ای شیخ،  که رسوا نکنندت(علی تبریزی)

***

قصد من دادن جان بر دم شمشیر نبود

حرکات خم ابروی تو، ناچارم کرد(آتش اصفهانی)

***

گر ز آزردن من، هست غرض مُردن من

مُردم، آزار مکش از پی آزردن من(وحشی بافقی)

***