بگو چون مي خليدي در دلم دوش

بهر مو چند سوزن بسته بودي؟(طالب آملي)

***

ياد از آنشب كه لب چشمه ميان من و او

پرده اي جز سر گيسوي شبانگاه نبود

لب او بر لب من بود و بحسرت مي گفت:

"كاشكي عمر وصال اينهمه كوتاه نبود"(پژمان بختياري)

***

در غمت تاب نيارد دل كس گر گويم

آنچه بر اين دل بي تاب وتوان مي گذرد(عاشق اصفهاني)

***

فغان كه كاسه ي زرين بي نيازي را

گرسنه چشمي ما كاسه ي گدايي كرد(غارت)

***

هزار مرتبه بر تربتم گذشت و نگفت

كه اين بلاكش افتاده خاك راه منست(قاآني شيرازي)

***

خوشم ز سنگ حوادث كه استخوان مرا

چنان شكست كه فارغ ز موميايي كرد(غارت)

***

منم به خاك تپان، ماهيي كه دور از آب

فلك درآتش هجران جويبارم سوخت(مشتاق اصفهاني)

***

دل مشكل پسندم را اسير خويشتن كردي

بدست آوردي آسان گوهر يكدانه ي ما را(قدسي مشهدي)

***

بي تو از گلشن چه حاصل خاطر افسرده ما را

خنده ي گل دردسر آورد آزرده را(كليم كاشاني)

***

گر به مقصد نرسيدم ز دويدن غم نيست

طي اين راه فزون بود ز چالاكي ما(پ‍ژمان بختياري)

***

خوشا رندي كه بر نيك و بد عالم همه خندد

به او گر عالمي خندند، او بر عالمي خندد(رفيق اصفهاني)

***

اي جنگجو به قلب سپاه كه مي زني؟

دامان ناز برزده راه كه مي زني؟

چشم سيه كه كرده اي از باده لاله گون

آتش به خانمان سپاه كه مي زني؟(اميد رازي)

***

اين همه رسوا تو مرا خواستي

حال كه رسوا شده ام مي روي؟(معنوي)

***

داد من گر ندهي دست من و دامن شب

قطره ي اشك كند كار سپاهي گاهي(حسين بيضائي- ادب)

***

دل ز خيل غم ندارد باك ليك اي منكران

تا به كي تنها توان بر قلب اين لشكر زدن؟(فرزاد)

***

بسيار گشته ايم و نديديم اي فلك

دستي كه از جفاي تو بر آسمان نبود(حامد تبريزي)

***

جز تفرقه در باغ جهان، هيچ نديدم

هر گل به چمن رنگ دگر، بوي دگر داشت(مفتون كاكوري)

***

خواهي كه از دريچه دلها درون شوي

بگذار تا بلند شود آفتاب تو(بيك افشار)

***