با تسلیت ایام سوگواری ماه حزن و اندوه محرم الحرام و قبولی عزاداریهای شما عزیزان
خواهي كه شوي باخبر از رتبه او
بابش علي عالي و مامش زهراست(قطره)
***
اين رفته سر به نيزه ي اعدا، حسين تست
وين مانده بر زمين تن تنها، حسين تست
اين آهوي حرم كه تن پاره پاره اش
در خون كشيده دامن صحرا، حسين تست(حاجي سليمان صباحي)
***
چو دست راست جدا شد ز پيكر عباس
گريست عرش به حال برادر عباس
شكست پشت رسول از شكسته بازويش
خميد قد على چون هلال ابرويش
جهان به ديده مظلوم كربلا شب شد
سپهر گفت اسيرى نصيب زينب شد
***
دست و مشک و علمم لازمه هر سقاست
دست عباس تو از این همه اسباب تهی است
مشک هم اشک به بی دستی من میریزد
بی سبب نیست اگر مشک من از آب تهی است
***
در بلاغت چون علِي و در صبوري چون مادر است
از كمال علم و تقوي شد عقيله نام او
همچو زهرا از همه زنهاي عالم برتر است(حسان)
***
سوز گلوي خشك تو اندر لب فرات
ما را ز ياد تا لب محشر نمي رود
پهلوي چاك خورده ات از نيزه و سنان
ما را ز ياد تا دم محشر نمي رود(رضا معصومي)
***
زير سنگين بارهاي كربلا
آنكه پشت او نشد خم، زينب است(حسان)
***
از سر كويت عزيزم، با رقيبان مي روم
اين ره عشق است، اكنون با دل و جان مي روم
از كنار پيكر خونينت، اي سالار عشق
با دلي پرخون و هم با چشم گريان مي روم(رضائي)
***
به چشم منتظرم تبر خورده صد افسوس
برای دیدنت این خار حائل افتاده
چنانکه پای درختان حسان، ثمر ریزد
دو دست پور علی در مقابل افتاده(حسان)
***
مفهوم بلند آفتابى عباس
از گريه كودكان كبابى عباس
از تشنگيت فرات دلخون گرديد
والله كه آبروى آبى عباس
***
قســم به حرمت آن بــازوان قاطــــع تو
که د جله د جله مرام تو در زمان جاری است
تو آب را بــه تمـــنای تشنـــگی بــرد ی
که در مرام تو زخم از پی سنان جاری است
***
به روز حادثـه بودی پنـــــــاه آل الله
شكست قامـت شاه از غــــم شهادت تـــو
کشم چگونه غمت را به رشــــته تحریر
که شرحه شرحه قلم شد زشرح محنت تـــو (شهودي)
***
آنانكه ز كين بى پر و بالت كردند
پرپر ز جفا، گل جمالت كردند
شرمى ز نبى و فاطمه ننمودند
زير سم اسب، پايمالت كردند
***
باز این چه شورش است مگر محشر آمده
خورشید سر برهنه به صحرا در آمده
آتش به کام و زلف پریشان و سرخ روی
این آفتاب از افقی دیگر آمده(سعيد بيابانكي)
***
پاى گلگون شده از خار مغيلان دارم
رخ نيلى شده از سيلى عدوان دارم
باز خواهم كه جهان يكسره غمخانه كنم
ساز فرياد و فغان از دل ديوانه كنم
***
گرديد فلك و اله و حيران رقيه
گشته خجل او از رخ تابان رقيه
آن زهره جيينى كه شد از مصدر عزت
جبريل امين خادم و دربان رقيه
***
اى گل گلزار پيغمبر كجا افتاده اى
از گلستانت چه شد كاين سان جدا افتاده اى
آمد از گلزار يثرب شاخه اى در كربلا
در دمشق از شاخسار كربلا افتاده اى
***
دادند ششماهه على به دوش بابش
يك جام از آن باده نابش دادند
چون با لب تشنه حاجت آب نمود
با تير سه شعبهاى جوابش دادند
***
گر به چشم دل ببینی کربلا
صحـنهای بین در و دیـوار بود
بر سر تیری که بر اصغر زدند
مطمئنم تکهای مسمار بود
***
مزن مرغم به سینه با دو بالت
که دارم در گلو بغضِ ملالت
روم تا که بگیرم قطره آبی
که تا بهتر شود قدری ز حالت
***
عشق حسین گر همه دم بر سر است
چاره ی هر جیره خورِ حیدر است
آن حجر الاسود والا مقام
مردمکِ چشم علی اصغر است
***
علی اصغر گلِ نشکفته ی من
الا ای طفل در خون خفته ی من
چرا دشمن به آن تیرِ سه شعبه
نمک زد بر دلِ آشفته ی من
***
در ماه محرم همه خونین بصرانیم
تا وادی هجران و بلا همسفرانیم
از کرببلا ما دل محنت زده داریم
از داغ عزیز فاطمه خونین جگرانیم
***
انگار تمام رعدها می غرّند
انگار تمام نخل ها مُضطرّند
ای کاش که آسمان زهم نشکافد
دارند سر امام را می بُرّند..
***
انگار زمین جهنمی بی دود است
وَ پنجره های آسمان مسدود است
قرآن بسیار بوده بر نیزه ولی
این نسخه اش از چه روی، خون آلود است؟!
***
در پای حسین سر فشاندن چه خوش است
وز خاک درش بوسه ستاندن چه خوش است
یک روز وضو گرفتن از آب فرات
وندر حرمش نماز خواندن چه خوش است
***
دلم عمريه پا بستِ حسينه
وجود من كه از هستِ حسينه
هر آنچه داده دين و دنيا داده دستم
خدا داند كه از دستِ حسينه
***
شدم پيرِ غمت مولاي عطشان
چه كردي با دلم اي جانِ جانان
بميرم من نباشم اي حبيبم
اگر روزي نگويم يا حسين جان
***
كجا كس ديده خواهر با دو ديده
به اشك و ناله و رنگي پريده
بيايد در بر نعشِ برادر
ببيند قاتلش سر ميبريده
***
آن حسينى كه شرف يافته دين از شرفش
سر و جان داد ز كف تا نرود دين ز كفش
هدف تير بلا ساخت على اصغر خويش
تا كه سرمشق بگيرد بشر از اين هدفش
***
آن سو نگران، نگاه پيغمبر بود
خورشيد، رسولِ آه پيغمبر بود
اى تيغ پليد! مى شكستى اى كاش
آن حنجره، بوسه گاه پيغمبر بود!(باقرى)
***
افتاده بر زمين، بدن زار و خسته اش
اينجاست نوح و، کشتي در خون نشسته اش
با چشم دل نگر، که ببيني کنار او
گريان نشسته، مادر پهلو شکسته اش(حبيب چايچيان)
***
ما در ره عشق نقض پيمان نکنيم
گر جان طلبد دريغ از جان نکنيم
دنيا اگر از يزيد لبريز شود
ما پشت به سالار شهيدان نکنيم
***
صبر را معنا و مفهومي به نام زينب است
احترام عشق هم از احترام زينب است
شهر بي ميخانه و ساقي نباشد شهر عشق
نشئگان عشق را مستي زجام زينب است
***
زینب آمد شام را یکباره ویران کرد و رفت
اهل عالم را زکار خویش حیران کرد و رفت
از زمین کربلا تا کوفه و شام خراب
هر کجا بنهاد پا فتحی نمایان کرد و رفت
***
گرچه آن طفل سه ساله تاب در پيكر نداشت
تاب سيلى داشت تاب ديدن آن سر نداشت
تا سر بابا در آغوشش گرفت آن نازنين
بر لب او لب نهاد و از لبش لب برنداشت
***
پسر از بهر جانبازى به ميدان ظفر مى رفت
پدر را سيل اشك از ديده همراه پسر مى رفت
پسر تنها نمى رفت از براى بذل جان زيرا
پسر مى رفت و دنبال سرش جان پدر مى رفت
***
چوشد به خاك و خون طپان جمال ماه هاشمى
رسيد باز بر غم شه شهيد ماتمى
گرفت دست بر كمر كشيد ناله از جگر
اخى ز داغ تو مرا سياه گشته عالمى
تويى غرق بحر خون شدم غريب من كنون
دگر مرا نه مونس و نه غمگسار و همدمى(ملا رضا رشتی)
***
اى كه خورشيد لقايت كرده عالم را منوّر
ذرّه كى بتوان كند وصف ثنايت يا ابوالفضل
مصطفى را جان نثارى مرتضى را يادگارى
جان من جان جهان بادا فدايت يا ابوالفضل
***
در لجه خون چرا نشستى عباس
بر يارى من برآر دستى عباس
دستى به كمر گرفته و مى گويم
رفتى كمر مرا شكستى عباس
***
به آبت خصم برده رشک ای مشک
مبادا که بریزی اشک ای مشک
مرا در تشنگی بگذار اما
بمان تا خیمه ها ای مشک ای مشک
***
در خیمه کسی خدا خدا می خواند
یک کودک لب تشنه دعا می خواند
ای دست چرا!چرا به خاک افتادی؟
یک قافله تشنکی تو را می خواند
***
آخر از كوي تو با ديده گريان رفتم
آمدم با تو و با لشكر عدوان رفتم
گر تو با جمله شهيدان سوي جنت رفتي
من سوي شام، بهمراه اسيران رفتم
***
بعد از اين بانك عطش نشنوي اي ماه، كه من
با يتيمان، به سوي كوفه ي ويران رفتم
خاك بر فرق من و خواهري من كه ترا
جسم صد چاك فكندم به بيابان رفتم
سر خاك تو، كه نگذاشت بمانم چون شمر
با سر پاك تو، اي مهر درخشان رفتم (رياحين الشريعه)
***