تک بیتی دو بیتی رباعی های ناب ناب ناب

اشعار عارفانه

 ***

آن دوست که دیدنش بیاراید چشم

بی‌دیدنش از دیده نیاساید چشم

ما را ز برای دیدنش باید چشم

ور دوست نبینی به چه کار آید چشم(سعدي)

***

دل گفت به جان کای خلف هر دو سرا

زین کار که چشم داری از کار و کیا

برخیز که تا پیشترک ما برویم

زان پیش که قاصدی بیاید که بیا(مولوي)

***

بر خاطر موج است گران، دیدن ساحل

یارب تو نگه دار ز منزل سفرم را! (صائب تبريزي)

***

اي مرغ سحر، عشق ز پروانه بياموز

كان سوخته را جان شد و آواز نيامد

اين مدعيان در طلبش بي خبرانند

كان را كه خبر شد خبري باز نيامد(سعدي)

 ***

آسایش تن غافلم از یاد خدا کرد

همواری این راه مرا سر به هوا کرد (صائب تبريزي)

***

شراب و شمع و شاهد عين معني است

كه در هر صورتي او را تجلّي است

شراب و شمع سكر و نور عرفان

ببين شاهد كه از كس نيست پنهان(شبستري)

***

حريم عشق را درگه بسي بالاتر از عشق است

كس آن آستان بوسد كه جان در آستين دارد(حافظ)

***

چون بر زبان حدیث خداترسی آوریم ؟

ترک قدح ز بیم عسس کرده‌ایم ما (صائب تبريزي)

 ***

ای دوست به دوستی قرینیم ترا

هرجا که قدم نهی زمینیم ترا

در مذهب عاشقی روا کی باشد

عالمِ تو ببینیم و نه بینیم ترا(مولوي)

***

من با دگری دست به پیمان ندهم

دانم که نیوفتد حریف از تو به هم

دل بر تو نهم که راحت جان منی

ور زانکه دل از تو برکنم بر که نهم؟(سعدي)

 ***

غم کی خورد آنکه شادمانیش تویی

یا کی مرد آنکه زندگانیش تویی

در نسیهٔ آن جهان کجا بندد دل

آنرا که به نقد این جهانیش تویی(سنايي)

 ***

يا رب از عرفان مرا پيمانه اي سرشار ده

چشم بينا، جان آگاه و دلي بيدار ده(صائب)

 ***

با عشق روان شد از عدم مرکب ما

روشن ز شراب وصل دائم شب ما

زان می که حرام نیست در مذهب ما

تا صبح عدم خشک نیابی لب ما(مولوي)

***

غمگین نیم که خلق شمارند بد مرا

نزدیک می‌کند به خدا، دست رد مرا (صائب تبريزي)

***

اول به هزار لطف بنواخت مرا

آخر به هزار غصه بگداخت مرا

چون مهره مهر خویش می‌باخت مرا

چون من همه از شدم بینداخت مرا(مولوي)

 ***

از صبح پرده سوز، خدایا نگاه دار

این رازها که مابه دل شب سپرده‌ایم (صائب تبريزي)

***

***

روزی که سر از پرده برون خواهی کرد

آنروز زمانه را زبون خواهی کرد

گر حسن و جمال ازین فزون خواهی کرد

یارب چه جگرهاست که خون خواهی کرد(سنايي)

***

ای کاش که مردم آن صنم دیدندی

یا گفتن دلستانش بشنیدندی

تا بیدل و بیقرار گردیدندی

بر گریهٔ عاشقان نخندیدندی(سعدي)

 ***

جز یاد تو دل بهر چه بستم توبه

بی ذکر تو هر جای نشستم توبه

در حضرت تو توبه شکستم صدبار

زین توبه که صد بار شکستم توبه(سنايي)

*** 

تک بیتی -دو بیتی- رباعی های ناب ناب ناب

دلم پر آتش و چشمم پر آب شد هر دو

دو خانه وقف تو كردم، خراب شد هر دو(عضنفر قمي)

***

آن شب كه دلي بود به ميخانه نشستيم
آن توبه صدساله به پيمانه شكستيم
از آتش دوزخ نهراسيم كه آن شب
ما توبه شكستيم ولي دل نشكستيم

***

خیال روی تو را، می برم به خانه ی خویش
چو بلبلی که برد گل به آشیانه ی خویش

***

عيب رندان مكن اي زاهد پاكيزه سرشت

كه گناه دگري بر تو نخواهند نوشت

***

عيش خوش و ايام جواني همه گويي

چون بوي گلي بود كه همراه صبا بود(وفاي اصفهاني)

***

راضي مشو كه در قفس تنگ جان دهد

مرغي كه در هواي تو ازآشيان گذشت(يزدانبخش قهرمان)

***

دلا به چه اميد تو، زنده توان داشتن؟

هجر تو و وصل تو هر دو بلا در بلا(فتحعلي شاه قاجار)

***

ثمر نصيب كسي گشت، و گل نصيب كسي

دلم خوشست كه در باغ آشيان دارم(فرج شوشتري)

***

دو قطره بيش نخوردم، من از پياله عشقت

چو بحر قلزمم از چيست، اين تلاطم و مستي؟(مشعوف قاجار)

***

پياله جز به كف عاشقان منه، ساقي!

چرا؟ كه آينه در دست كور، كس نگذاشت(بهمن صالحي)

***

درهاي آسمان همه اي آه بسته است

بهيوده رو بعالم بالا گذاشتي(ابوالقاسم حالت)

***

سينه ام لبريز گوهر بوده و ز درياي عشق

چون صدف با دست خالي بر كنار افتاده ام(پژمان بختياري)

***

                                         ياد باد!                           

چشم حسرت نگرم آگهي از اشك نداشت

لب خونابه خورم با خبر از آه نبود(پژمان بختياري)

***

باميد همزباني بسكوت نعره كردم

نه بيامدم طنيني كه گمان برم جوابي(سياوش كسرائي)

***

بر مشام خلق گل شو در گلستان جهان

ورنداني گشت گل، باري مشو خار كسي(پرتو بيضائي)

***

يار، دل سخت است يا من سست بختم؟ مي ندانم

اينقدر دانم كه از زلفش مرا نگشود كاري(عباسقلي مظهر)

*** 

تک بیتی -دو بیتی- رباعی های ناب ناب ناب

چشم برهم نزنم گر تو به تيرم بزني

ليك ترسم كه بدوزد نظر از روي توام(سعدي)

***

تو آن جامی که می رقصی به دست مست می خواری

من آن شمعم که می گریم سر بالین بیماری(مفتون اميني)

***

ز گل آن چنان كه سرخي نرود به سعي باران

نتوان به اشك شستن ز تو رنگ بي وفائي (دكترعلي صدارت-نسيم)

***

برق را در خرمن مردم تماشا كرده است

آنكه پندارد كه حال مردم دنيا خوش است(صائب)

***

گذرگاه محبت در طریق عمر ما "مفتون"

پل بشکسته را ماند میان راه همواری(مفتون اميني)

***

اول به هزار لطف بنواخت مرا

آخر به هزار غصه بگداخت مرا

چون مهره مِهر خويش مي‌باخت مرا

چون من همه از شدم، بينداخت مرا(مولانا)

***

چو به دوست دل سپردم به خود اين گمان نبردم

كه نه بخت وصل دارم نه تحمل جدائي(دكترصدارت)

***

دوست نادان، عدو دانا ، جهان ناسازگار

زين همه در سايه ي ساقي پناهم را ببين(علي اشتري)

***

به غم فرصت مده ساقي سرت گردم كه ملك دل

چو ويران گشت نتوان كرد ديگر بار آبادش(عاشق اصفهاني)

***

او شراب بوسه مي خواهد ز من

من چه گويم قلب پر اميد را

او به فكر لذت و غافل كه من

طالبم آن لذت جاويد را(فروغ فرخزاد)

***

در قبول زندگاني اختيار از من نبود

چون گل صحرا ز گلشن بر كنار افتاده ام(ابوالحسن ورزي)

***

مو آن بحرم که در ظرف آمدستم

چو نقطه بر سر حرف آمدستم

بهر الفي الف قدي بر آيد

الف قدم که در الف آمدستم(باباطاهر)

***

اي باد كه بازست به رويت در اين باغ

اين خرمن گل را به تو بخشيدم و رفتم(ابوالحسن ورزي)

***

گاه از غم او دست ز جان مي‌شوئي

گه قصه‌ي آه، به درد دل مي‌گوئي

سرگشته چرا گرد جهان مي‌پوئي

کو از تو برون نيست کرا مي‌جويي(مولوي)

***

شاه مرغان چمن بودم ولي چون بوم بيدل

ناله اي گر داشتم در گوشه ي ويرانه كردم(عماد خراساني)

***

چهره خورشيد شهر ما دريغا سخت تاريك است ! (فروغ فرخزاد)

***

مي روي و مي روم پيمانه گيرم تا ندانم

من كه بودم يا چه بودم يا چه هستم يا چه كردم(عماد خراساني)

***

صائب ز اهل عقل شنيدن حديث عشق

اوصاف يوسف از لب اخوان شنيدن است

***

خرم دل آن که از ستم آه نکرد

کس را ز درون خويش آگاه نکرد

چون شمع ز سوز دل سرا پا بگداخت

وز دامن شعله دست کوتاه نکرد(ابوسعيد ابوالخير)

***

روز و شبها ره سپر گشتند و افزودند دائم

شامها داغي به داغم روزها دردي به دردم(عماد خراساني)

***

خروش شب زده ى سيل و رود خشم آسود‎

و هيچ راه دگر نيست،‎

جز گذار از رود(‍ژاله اصفهاني)

***

اي سرّ خود نشناخته در سرّ مردم تاخته

گر سرّ تو اين است و بس واقف ز اسرارم مكن(دكتر رعدي آذرخشي)

***

چو دو مرغ دلاويزي به تنگ هم شديم افسوس

هماي من پريدي و مرا بي بال و پر كردي(شهريار)

***

به رنگ و بوى جهان دل منه، تماشا كن

كه آه سرد و كف خاكى از چمن باقى است(صائب)

***

در اين وادي كه با من سايه ي من سر گران دارد

چه سازم تا دليل روح سرگردان من باشي؟(مشفق كاشاني)

***

گفتم: اي جان ز دل سخت تو فرياد مرا

گفت: با من سخن سخت چرا مي گوئي؟

گفتم: از دست دل خود به هلاكم راضي

گفت اين خود ز زبان و دل ما مي گوئي(كمال خجندي)

***

اي ناوك تاثير كه كردي سفر از دل

مي خواست ترا ناله به امداد كجائي؟(حزين لاهيجي)

***

اي عاقلان به لذت ديوانگي قسم

ما نيز دلشكسته و ديوانه بوده ايم(پژمان بختياري)

***

گفتم خموش (آري) و همچون نسيم صبح

لرزان و بي قرار وزيدم به سوي تو

اما تو هيچ بودي و ديدم هنوز هم

در سينه هيچ نيست بجز آرزوي تو(فروغ فرخزاد)

***

اي شراب زندگاني خفته اي سرمست و من

كام جان را تازه از جام گناهي مي كنم(پژمان بختياري)

***

مى دود عمر‎، مى دود راه

مى دود موج و مهواره و ماه‎

مى دود زندگى خواه و ناخواه‎

من چرا گوشه ئى مى نشينم؟ (‍ژاله اصفهاني)

***

چون شيشه بى مى نبود قابل اقبال

باغى كه در او بلبل خونين جگرى نيست(صائب)

***

تک بیتی ها و دو بیتی ها و رباعی های ناب ناب ناب

شرم آيدم به خامي، ناليدن از غم و درد

زان رازها كه خواندم در ديده ي خموشان(هاشم جاويد)

***

بياد چشم تو انسم بود با لاله ي وحشي

غزال من! مرا سرگشته ي كوه و كمر كردي(شهريار)

***

صبح وصلم نيز چون شام فراقت تيره باد

بي تو گر دانسته ام صبحم كدام و شام چيست؟(حضوري قمي)

***

اي چمن آرا بپرس از گل پيمان شكن

در دل بلبل چه بود شور بپا كردنت(رعدي آذرخشي)

***

جان در رهت اگر نفشانم، عجب مدار

شرم آيدم، از اينكه متاعي محقر است(خسروي قاجار)

***

جام جهان ز خون دل عاشقان پُر است

حرمت نگاهدار اگرش نوش مي كني(ه.ا.سايه)

***

زاد فرداي خود امروز از اينجا بردار

اين نه راهيست كه هر روز توان آمد و رفت(فرج الله شوشتري)

***

تويي آن شکرين لب ياسمين بر

منم آن آتشين دل، ديدگان تر

از آن ترسم که در آغوشم آيي

گدازد آتشت بر آب شکر(باباطاهر)

***

بدنبال شراب سرخوشي بيهوده مي گردي

ندارد ساغر هستي بجز زهر پشيماني(بهادر يگانه)

***

فغان كه كاسه زرين بي نيازي را

گرسنه چشمي ما، كاسه گدايي كرد(امام قلي غارت)

***

رفتم به طبيب و گفتم از درد نهان

گفتا: از غير دوست بر بند زبان

گفتم که: غذا؟ گفت: همين خون جگر

گفتم: پرهيز؟ گفت: از هر دو جهان(ابوسعيد ابوالخير)

***

فلك يك دم نياسايد ز بيداد

من اين چرخ دو رو را، مي شناسم(گلشن كردستاني)

***

گيسو به باد رفته ز دام كه جسته اي؟

ديگر دل كدام پريشان شكسته اي(بابا فغاني شيرازي)

***

آري آغاز دوست داشتن  است

گرچه پايان راه ناپيداست

من به پايان نينديشم

كه همين دوست داشتن زيباست(فروغ فرخزاد)

***

پر و بالم به حسرت ريخت در كنج قفس آخر

خوشا ايام آزادي و در گلشن پريدنها(هاتف اصفهاني)

***

جامه اي را كه به خون رنگ نمودم امروز

برجفاكاري تو شاهد فرداي من است(فرخي يزدي)

***

گل سپيد سحرگاه آن سواحل سبز،‎

كنار بستر آبى آب هاى كبود،‎

از كه خواهد بود؟‎(‍ژاله اصفهاني)

***
جز دود شب نماند ز خورشيد خاوران

يارب چه ها در آن شفق آتشين گذشت(رعدي آذرخشي)

***

 پيري به رخ ما خط از آن روي كشيده است

تا خواني ازين خط كه ز دنيا چه كشيديم(امير فيروزكوهي)

***

تک بیتی ها و دو بیتی ها و رباعی های ناب ناب ناب

آن كه شمع بزم ما را با دَمِ نيرنگ كُشت

محفلش، يا رب، دمي بي شمع شب فرسا مباد!(سيمين بهبهاني)

***

امسال هم بهار پر از انتظار رفت

هر برگ گُل پرنده شد و از چمن گريخت‎

 باز آن بنفشه ها كه به يادِ تو كاشتم

 اشك كبود سبزه شد و روى خاك ريخت‎(‍ژاله اصفهاني)

***

دين و دل بردند و قصد جان كنند

الغياث از جور خوبان الغياث(حافظ)

***

جواب را نتوان فكر كرد روز سؤال

چو هست فرصتى، آماده كن جواب اينجا

در آفتاب قيامت چه كار خواهى كرد

اگر به سايه گريزى ز آفتاب اينجا(صائب)

***

فلک زار و نزارم کردي آخر

جدا از گلعذارم کردي آخر

ميان تخته‌ي نرد محبت

شش و پنجي بکارم کردي آخر(باباطاهر)

***

ندارد درد ما درمان دریغا

 بماندم بی سرو سامان دریغا

پس از وصلی که همچون یاد بگذشت

در آمد این غم هجران دریغا(عطار)

***

مدامم مست مي دارد نسيم جعد گيسويت

خرابم مي كند هر دم فريب چشم جادويت(حافظ)

***

تا به كي آهسته نالم در نهان چون چشمه سار؟

همچو موجم نعره ي ديوانه واري آرزوست(سيمين بهبهاني)

***

بكن قصدي كه با من داري اي چرخ جفا پرور

كه كردم فرش راه سيلِ غم، ويرانه ي خود را

***

آن يار که عهد دوستداري بشکست

ميرفت و منش گرفته دامن در دست

مي گفت دگر باره به خوابم بيني

پنداشت که بعد از او مرا خوابي هست(ابوسعيد ابوالخير)

***

كدام نوش، كه در وى نهفته نيشى نيست

نفاق، بيشتر از دوستان شود پيدا(صائب)

***

منم آن مرغ آن مرغی که دیریست

به سر اندیشه پرواز دارم

سرود ناله شد در سینه ي تنگ

به حسرتها سر آمد روزگارم(فروغ فرخزاد)

***

ندارد مزرع دنيا بجز غم حاصلي اي دل

بسوز از برق آهي خرمن بيدانه ي خود را

***

تو گر خواهي كه جاويدان جهان يك سر بيارايي

صبا را گو كه بردارد زماني بُرقع از رويت(حافظ)

***

زندگي آيا درون سايه هامان رنگ مي گيرد؟

يا كه ما خود سايه هاي سايه هاي خود هستيم؟(فروغ فرخزاد)

***

فرياد شبانگاهم، در ‍ژرفي يِ شب گم شد

يا مرغ فغان مرده يا گوش خدا بسته(سيمين بهبهاني)

***

   شنيديم يک عندليب خوشنوائي

که مي‌ناليد وقت صبحگاهي

بشاخ گلبني با گل همي گفت

که يارا بي وفايي بي وفائي(باباطاهر)

***

اي كه از كوچه معشوقه ي ما مي گذري

بر حذر باش كه سر مي شكند ديوارش

***

خورديم بس كه سيلى اخوان روزگار

نيلى شد آب چاه ز روى كبود ما(صائب)

***

تو در نماز عشق چه خواندي؟

كه سالهاست

بالاي دار رفتي و اين شحنه هاي پير

از مرده ات هنوز پرهيز مي كنند(شفيعي كدكني)

       ***      

رخنه اي نيست در اين تاريكي:

در و ديوار بهم پيوسته.

سايه اي لغزد اگر روي زمين

نقش وهمي است ز بندي رسته.(سهراب سپهري)

***
آن شب، شب شرير،‎

از ژرفناى ظلمت درياى خشمگين،‎

 آن گوهر يگانه كه ما را نجات داد،

 نيروى جاودانه هستى، اميد بود.‎ (‍ژاله اصفهاني)
***

چه خبر از دل آواره ما خواهد داشت؟

مست نازى كه ندارد خبر عالم را(صائب)

***

پرده ي شرمي به رخسار سكوت افكنده ام

برفكن اين پرده را تا قصه پردازش كنم(سيمين بهبهاني)

***

اي غايب از نظر به خدا مي سپارمت

جانم بسوختي و به دل دوست مي دارمت

تا دامن كفن نكشم زير پاي خاك

باور مكن كه دست ز دامن بدارمت (حافظ)

***

داغى كه بود بر دل مجنون دورگرد

شد تازه از سياهى چشم غزالها(صائب)

***

گر حكم شود كه مست گيرند

در شهر، هر آنكه هست گيرند

*** 

تک بیتی ها و دو بیتی ها و رباعی های ناب ناب ناب

 

با گرامیداشت روز شعر و ادب و به یاد شاعر بزرگ استاد شهریار عزیز و به امید به اینکه همیشه چراغ شعر و ادب این مرز و بوم روشن و پر نور بدرخشد

***

دل تنگم حريف درد و اندوه فراوان نيست

امان اي سنگدل از درد و اندوه فراوانت(شهريار)

***

آهسته رفيقان كه بهر گام درين راه

گسترده دو صد دام و يكي دانه ندارد(مجمر اصفهاني)

***

ديدار تو در باغ وطن‎، جان جهان بود

 خوشبختى پاكيزه اگر بود، همان بود. (‍ژاله اصفهاني)
***

دامن افشان بدو صد ناز ز ما دوش گذشت

به خدا غصه ي عمري چو غم دوش نشد(هاشم محجوب)

***

به شكر بازوان آهنين مپسند اي صياد

كه مسكين بلبلي در فصل گل بي بال و پر ماند(شهريار)

***

به زمان او نكوئي ز دگر بتان چي جوئي؟

مَطلَب بروز روشن ز ستاره روشنايي(صباحي بيگدلي)

***

دست جادويي شب

در به روي من و غم مي بندد.

مي كنم هر چه تلاش،

او به من مي خندد. (سهراب سپهري)

***

رشك آن بوسه كه زد بر لب جانانه رقيب

آتشي در دلم افروخت كه خاموش نشد(هاشم محجوب)

***

 اي خواب ، اي سر انگشت كليد باغ هاي سبز

چشم هايت بركه تاريك ماهي هاي آرامش

كولبارت را بروي كودكان گريان من بگشا

و ببر با خو مرا به سرزمين صورتي رنگ پري هاي فراموشي(فروغ فرخزاد)

***

دل مجذوب خود را با تغافل بيش از اين مشكن

كه در قانون خوبان امتحان اندازه اي دارد(مجذوب تبريزي)

***

آگه ز رنج باديه باشند واپس ماندگان

محمل نشينان را چه غم باشد ز زخم خارها(طبيب اصفهاني)

***

بسي گفتم كه نتوان شد ز مكر آسمان ايمن

تو نشنيدي و ديدي فتنه هاي آسماني را(رعدي آذرخشي)

***

طوبي و سدره گر به قيامت بمن دهند

يكجا فداي قامت رعنا كنم تو را(فروغي بسطامي)

***

م‍ژگان كشيد رشته به سوزن ولي چه سود؟

ديگر به چاك سينه مجال رفو نبود(شهريار)

***

نشكفت غنچه يي كه به باد فنا نرفت

در اين چمن چگونه دلي وا كند كسي؟(قصاب كاشاني)

***

عشق آمد و گرد فتنه بر جانم بيخت

عقلم شد و هوش رفت و دانش بگريخت

زين واقعه هيچ دوست دستم نگرفت

جز ديده که هر چه داشت بر پايم ريخت(ابوسعيد ابوالخير)

***

عمر عزيز خود منما صرف ناكسان

حيف از طلا كه خرج مطلا كند كسي(قصاب كاشاني)

***

كنار و بوس و آغوش تو ارزاني به بيدردان

كه من دنياي دردم،عاشق آزاري دلم خواهد(يزدانبخش قهرمان)

***

در ترازوي فلك نيست خلاف كم و بيش

نتوان يافت در اين دايره مويي پس و پيش(شهريار)

***

ديگر از آشفتگي ها مي گريزم همچو موج

من كه در درياي دل پيوسته طوفان خواستم(ابوالحسن ورزي)

***

مردم از بيگانه سوي آشنا آيند و آوخ

من خود آن بيگانه ام كز آشنايان مي گريزم(مفتون اميني)

***

امشب كمند زلف تو را تاب ديگريست

اي فتنه در كمين دل و هوش كيستي؟(رهي معيري)

***

يکي برزيگرک نالان درين دشت

بخون ديدگان آلاله مي‌کشت

همي کشت و همي گفت اي دريغا

ببايد کشت و هشت و رفت ازين دشت(باباطاهر)

***

گرد بادم، سرنوشت من همان آوارگي است

كي براي اين سر شوريده سامان خواستم؟(ابوالحسن ورزي)

***

پنداشتي كه چون ز تو بگسستم

ديگر مرا خيال تو در سر نيست

اما چه گويمت كه جز اين آتش

بر جان من شراره ديگر نيست(فروغ فرخزاد)

***

در قبول زندگاني قبول از من نبود

من در اين وحشت سرا بي اختيار افتاده ام(ابوالحسن ورزي)

***

ما از قالوا بلي تشويش دارم

گنه از برگ و باران بيش دارم

اگر لاتقنطوا دستم نگيرد

ما از ياويلنا انديش دارم(باباطاهر)

***

منزل مقصود را از من چه مي پرسي؟ كه من

با دو چشم بسته در اين رهگذار افتاده ام(ابوالحسن ورزي)

***

در ازل دادند چو جام الست

تا ابد ما مست آن پيمانه ايم(مولوي)

***

مرغ بال آزرده ام از تير صيادان هراسان

كشتي بشكسته ام از خشم طوفان مي گريزم(مفتون اميني)

***

می خور که به زیر گل بسی خواهی خفت

بی مونس  و بی رفيق  و بی همدم و جفت

زنهار  به  کس  مگو  تو   اين  راز  نهفت

هر  لاله   که   پژمرد    نخواهد    بشکفت(خيام)

***

مرا گر تو بگذاري اي نفس طامع

بسي پادشاهي كنم در گدايي(حافظ)

***

يك رگم خالي نماند از گردش تند گلابت

اي گل مستي كه در جام مي نابم شكفتي(سيمين بهبهاني)

***

با دست بلورين تو پنجه نتوان كرد

رفتيم دعا كرده و دشنام شنيده(سعدي)

***

تكيه بر پيوند جسم و جان مكن "صائب" كه چرخ

اين چنين پيوندها كرده است بسياري جدا

 ***       

تک بیتی ها و دوبیتی ها و رباعی های ناب ناب ناب

نقش هايي كه كشيدم در روز،

شب ز راه آمد و با دود اندود.

طرح هايي كه فكندم در شب،

روز پيدا شد و با پنبه زدود (سهراب سپهري)

***

لای لای، پسر کوچک من

دیده بربند،که شب آمده است

دیده بربند،که این دیو سیاه

خون به کف،خنده به لب آمده است(فروغ فرخزاد)

***

چون سايه مرغان هوا، در سفر خاك

آزار به موري نرسانديم و گذشتيم(صائب)

***

شنيدم روشني بخش شب شب زنده داراني

بغير از چشم خون پالاي من شب زنده داري كو؟(كلانتري)

***

بس حلقه زدم بر در و حرفي نشنيدم

من هيچ كسم يا كه درين خانه كسي نيست؟(بيدل شيرازي)

***

حالات عشق را ز خراباتيان بپرس

كاين حال نيست، زاهد عاليجناب را(عبرت نائيني)

***

تا چند کِشم غصه هر نا کس را

وز خست خود خاک شوم هر کس را

کارم به دعا چو بر نمي آيد راست

دادم سه طلاق اين فلک اطلس را(ابوسعيد ابوالخير)

***

خوشا كسي كه در اين چند روز دار فنا

دلي نخست و نيازرد و رفت بي پروا(غبار)

***

چه مي پرسي از قصه ي غصه هايم؟

كه از من ترا خود همين بس فسانه

كه من دشت خشكم كه در من غنوده است

كران تا كران حسرتي بيكرانه(منزوي)

***

چه خواهي از سر من اي سياهي شب هجران

سپيد كردي چشمم در انتظار سپيده(شهريار)

***

اي يار جفا كرده و پيوند بريده

اين بود وفاداري و عهد تو نديده

در كوي تو معروفم و از روي محروم

گرگ دهن آلوده و يوسف ندريده(سعدي)

***

پژمرده دلم، من چو خزان ديده گياهي

تو ابر بهاران به چمنزار كه بودي؟(ابوالحسن ورزي)

***

براي امتحان تا مي تواني بار درد و غم

بنه بر دوش من تا بردباري هاي من بيني(هاتف اصفهاني)

***

بايد نور ستاره اى را به خانه بيارى

حتى اگر دلت را،

به منقار مرغ جگر خوار بسپارى‎....(‍ژاله اصفهاني)

***

خامُشي به كه ضمير دل خويش

به كسي گفتن و گفتن كه مگوي(سعدي)

***

خبر از  جاي ما چه مي گيري؟

عشق تمثيل لامكاني ماست(سهيل محمودي)

***

چو آن نخلم که بارش خورده باشند

چو آن ويران که گنجش برده باشند

چو آن پيري همي نالم درين دشت

که رودان عزيزش مرده باشند(باباطاهر)

***

ز تيره بختي آيينه حيرتي دارم

تو را كشيد در آغوش و آفتاب نشد(بهجت شيرازي)

***

فكر آزادي، گرفتاري به دام تازه ايست

ما كه خود را در قفس، بي بال و بي پر ساختيم(صائب)

***

يارم همه نيش بر سر نيش زند

گويم که مزن ستيزه را بيش زند

چون در دل من مقام دارد شب و روز

ميترسم از آنکه نيش بر خويش زند(ابوسعيد ابوالخير)

***

سر به دامان  من خسته گذار

گوش کن بانگ قدمهایش را

کمر نارون پیر شکست

تا که بگذاشت برآن پایش را(فروغ فرخزاد)

***

پرندگان مهاجر در اين غروب خموش

شما شتابزده راهى كجا هستيد؟‎

پرندگان مهاجر دلم به تشويش است

 كه عمر اين سفر دورتان دراز شود‎/ به باغ، باد بهار آيد و بدون شما(‍ژاله اصفهاني)

*** 

تک بیتی ها و دو بیتی ها و رباعی های ناب ناب ناب

نالدم پاي كه چند از پي يارم بدواني؟

من بدو مي رسم اما تو كه ديدن نتواني

من سراپا همه شرمم تو سراپا همه عفت

عاشق پابفرارم تو كه اين درد نداني(شهريار)

***

من آن تكدرختم كه دژخيم پاييز

چنان كوفته بر تنم تازيانه

كه خفته است در من فروغ جواني

كه مرده است در من ترانه(حسين منزوي)

***

می روم خسته و افسرده و زار

سوی منزلگه ویرانه خویش

به خدا میبرم از شهر شما

دل شوریده و دیوانه خویش(فروغ فرخزاد)

***

ايام خزان چون شوى اى دانه برومند؟

 از خاك چو در فصل بهاران ندميدى(صائب تبريزي)

***

ديرگاهي است در اين تنهايي

رنگ خاموشي در طرح لب است.

بانگي از دور مرا مي خواند،

ليك پاهايم در قير شب است(سهراب سپهري)

***

نوبهار آمد و بگذشت وليكن من و دل

همچنان در تب آسيب خزانيم هنوز(اديب نيشابوري)

***

خوشا آنانکه پا از سر ندانند

مثال شعله خشک و تر ندانند

کنشت و کعبه و بتخانه و دير

سرائي خالي از دلبر ندانند(باباطاهر)

***

هزار بار گذشتي به ناز و هيچ نگفتي

كه چوني؟ اي به سر راه، انتظار كشيده(ه.ا. سايه)

***

دوش بر دوش رقيبان چو خرامي در باغ

ياد ياران وفادار نمائي يا نه؟(مجنون تويسركاني)

***

هر گاه که بيني دو سه سر گردان را

عيب ره مردان نتوان کرد آن را

تقليد دو سه مقلد بي معني

بد نام کند ره جوانمردان را(ابوسعيد ابوالخير)

***

اي ماه سرو بالا و اي سرو ماه سيما

هجرت بلاي من شد آزادم از بلا كن(علي اطهري كرماني)

***

من آن مرغ غمگين تنها نشينم

كه ديگر ندارم هواي ترانه

ربودند جفت مرا از كنارم

شكستند بال مرا بي بهانه(حسين منزوي)

***

هر آنکس عاشق است از جان نترسد

يقين از بند و از زندان نترسد

دل عاشق بود گرگ گرسنه

که گرگ از هي هي چوپان نترسد(باباطاهر)

***

من آنچه از تو بديدم كسي نديده بعمري

زشوخ باده پرستي ز مست باده گساري(دكتر مهدي حميدي)

***

نگين حلقه ي رندان شدي كه تا بدرخشد

كنار حلقه ي چشمم بهر نگاه، نگيني(شهريار)

***

امشب كمند زلف تو تاب ديگريست

اي فتنه در كمين دل و هوش كيستي؟(رهي معيري)

***

رشته ي عمرم بمقراض اجل ببريده شد

همچنان در آتش عشقت گدازانم چو شمع(حافظ)

***

شد زندگي چو بار گراني بدوش من

از دوش خود چرا ننهم بار خويشتن؟(ورزي)

***

سري اين همه سودا؟ تني و اين همه محنت؟

دلي و اين همه اندوه و درد؟ واي دل من(نياز كرماني)

***

زرد روئي در ميان گلرخان عيب است بر من

روي زردم را به خون اي ديده گاهي شستشو كن(نظام وفا)

***

ديشب گل من غنچه ي خاموش كه بودي؟

تا وقت سحر تنگ در آغوش كه بودي؟

من باخبر از شيون و غوغاي تو بودم

اي دل تو به ياد لب خاموش كه بودي؟(علي اشتري)

***

كشتزار ما نبيند آفت لب تشنگي

ابر اگر خشكي نمايد ديده ي پر نم كه هست(پژمان بختياري)

***

بر شاه خوبرويان واجب وفا نباشد

اي زرد روي عاشق تو صبر كن وفا كن

درديست غير مردن كان را دوا نباشد

پس من چگونه گويم كاين درد را دوا كن(مولوي)

***

آمدي رفت ز دل صبر و قرارم بنشين

بنشين تا بخود آيد دل زارم بنشين(داعي انجداني)

***

هر چه كني بكن مكن ترك من اي نگار من

هر چه بري ببر مبر سنگدلي به كار من(شوريده شيرازي)

***

در حلقه ي مرغان چمن ولوله انداخت

هر ناله كه در صحن گلستان تو كردم(فروغي بسطامي)

*** 

تک بیتی -دو بیتی- رباعی های  ناب ناب ناب

شادم كه از رقيبان دامن كشان گذشتي

گو مشتِ خاك ما هم بر باد رفته باشد(حزين لاهيجي)

***

اميد بلبل بيدل ز گل وفاداري ست

ولي وفا نكند شاهدي كه بازاري ست(فخرالدين عراقي)

***

اين كه با خود مي كشم هر سو، نپنداري تن است

گورِ گردان است و در او آرزوهاي من است!(سيمين بهبهاني)

***

ترك آسايش اگر لذت ندارد پس چرا؟

گل به آن نازك تني از خار بستر مي كند(كليم كاشاني)

***

از تير كج تابي تو آخر كمان شد قامتم

كاخت نگون باد اي فلك با ما چه بد تا مي كني(شهريار)

***

دلي دارم، قرار اما ندارد

سرشكي، اختيار اما ندارد

شنيدم در جهان جز نيش هم هست

دل از كس انتظار اما ندارد(اخوان ثالث)

***

دوريِ راه به نزديكي ِ دل چاره شود

كرمي كن كه به در دوخته چشمِ تَرِ ماست(سيمين بهباني)

***

روز مرگش سزد ار جشن ولادت گيرند

هر كه جانان به سر آيد دم جان باختنش(لاهوتي)

***

وصل تو كجا و من مهجور كجا

دردانه كجا، حوصله مور كجا

هرچند ز سوختن ندارم باكي

پروانه كجا وآتش طور كجا(ابوالسعيد ابوالخير)

***

يا رب اين سنگدلي را ز كه آموخته است؟

نازنيني كه مكدر شود از گل بدنش(لاهوتي)

***

روم از شهر و ديارت، به كجا و به چه يارا؟

با زر و سيمي و ياري كه ندادي تو خدايا(اخوان ثالث)

***

با همه زنجير و بند و حيله و مكر رقيب

خواهم آمد من به كوي ات، گر نمي داني بدان(لاهوتي)

***

چون گل رويا به گلزار عدم روييده ام

منتي از هستيِ ما بر سر دنيا مباد(سيمين بهبهاني)

***

مرغ يادت در دل ويرانم آخر لانه كرد

شايد او هم عاشق ويرانه باشد مثل من(مهدي كاووسي)

***

با همه رحمت خورشيد و پرستاري ابر

منم آن دانه ي نشكفته، كه در گِل ماندم(مهدي سهيلي)

***

ز چه جوهر آفريدي دل داغدار ما را؟

كه هزار لاله پوشد پس از اين مزار ما را(سميين بهبهاني)

***

عشق را گفتند شيرين ساز كام زندگي ست

ديدمش آن قصه هم، ناخوش مقالي بيش نيست(پ‍ژمان بختياري)

***

هميشه زمزمه واري ست بر لبم

كاي عشق

پيش از آنكه تو خاكسترم كني

اي كاش مي شناختم از راه، چاه را(مشيري)

***

منم آن شكسته سازي كه توام نمي نوازي

كه فغان كنم ز دستي، كه گسسته تار ما را(سيمين بهبهاني)

***

فلك در قصد آزارم چرايي؟

گُلم گر نيستي خارم چرايي؟

ته كه باري ز دوشم بر نداري

ميان بار، سربارم چرايي؟(باباطاهر)

***

سيمگون شد موي و غفلت همچنان بر جاي ماند

صبحدم خنديد و من در خواب نوشينم هنوز(رهي معيري)

***

سايه ويرانه ي غم خلوت دلخواه ماست

كاخ مرمرگونِ شادي از تو باد از مباد(سيمين بهبهاني)

***

منم مرغي كه ديگر نيستم پر

چنار پير را مانندم اكنون

فشانده برگ ها در باد پاييز

فشرده ريشه در خاكسترِ خاك

مشوش مانده در شام غم انگيز(سياوش كسرايي)

***

با آن كه همچو جام شكستم به بزم تو

باورنداشتم كه چنين واگذاريم(سيمين بهبهاني)

***

به ناداني گرفتم كوره راهي

ندانستم كه مي افتم به چاهي

بدل گفتم رفيقي تا به منزل

ندانستم رفيق نيمه راهي(باباطاهر)

***

گفتي كه اختيار كنم ترك ياد او

خوش گفته اي وليك بگو اختيار كو؟ (سيمين بهبهاني)

***

گو بهار دل و جان باش و خزان باش ارنه

اي بسا باغ و بهاران كه خزان من و توست(ه.ا. سايه)

***

آن ديده كه با مهر به سويم نگران بود

ديدي كه نهاني نظرش با دگران بود(سيمين بهبهاني)

***

گياه وحشي كوهم در انتظار بهار

مرا نوازش و گرمي به گريه مي آرد

مرا به گريه ميار!!(ژاله اصفهاني)

***

از آن سرد آمد اين كاخ دلاويز

كه تا جا گرم كردي گويدت خيز(نظامي)

***

بت معبد خيالم، به پرستشم گروهي

به نياز در نمازند و مرا خبر نباشد(سيمين بهبهاني)

***

خصم را از ساده لوحي دوست پندارم رهي

طفلم و نگشوده چشم مصلحت بينم هنوز(رهي معيري)

*** 

تک بیتی -دو بیتی- رباعی های  ناب ناب ناب

عشق موري بود بر سنگ سياهي در شبي

چشم هاي ما فقط رنج تماشا مي كشند

***

دوش در ميكده حسرت زده مي گرديدم

پير پرسيد كه اين گريه ي مستانه ز چيست؟

گفتم ار هست دراين خانه كسي باز نماي

ور كسي نيست بنا كردن اين خانه ز چيست؟

گفت جامي ز مي ناب به "توحيد" دهيد

تا بداند كه نهان بودن جانانه ز چيست؟(توحيد شيرازي)

***

زود برگشتي و دير آمده بودي به كفم

ديرگشت آمدنت دير مكن زود بيا(اوحدي مراغه اي)

***

نگو بد شد كه رفتيم از بهشتش

خدا حق داشت، ما آدم نبوديم

***

از آن رو شمع از سوز دل پروانه آگه شد

كه گوش عشق مي داند زبان بي زباني را(ابوالحسن ورزي)

***

آنكه اول نوش دارو مي نمود

بر لب ما زهر نيش مار شد

***

اسرار خرابات به جز مست نداند

هشيار چه داند كه درين كوي چه رازست؟(فخرالدين عراقي)

***

درد ما در بودن ما ريشه داشت

رفتن و مردن علاج كار شد

***

لب را چه كني خسته بپرخاش كه ما را

خاموشي آن چشم سخنگوي، جوابست(ابوالحسن ورزي)

***

داغ ماتم هاست بر جانم بسي

در دلم پيوسته مي گريد كسي

***

گذشت از مردمي، آنكس كه از جهل

بپاي مردم دون، آبرو ريخت(مشفق كاشاني)

***

قامتم هر قدر رعناتر شود، خورشيد و ماه

سايه ام را بيشتر بر خاك دنيا مي كشند

***

بس رنج ديده ام از دل مهربان خويش

يا رب دلي دگر به جهان مهربان مباد(ابوالحسن ورزي)

***

در بهار عمر اي سرو جوان

ريختي چون برگ ريز ارغوان

ارغوانم ! ارغوانم! لاله ام

در غمت خون مي چكد از ناله ام!

***
اي خنده هاي دلكش و روشنگرت مرا

تنها ستارگان شب زيستن، بخند(سيمين بهبهاني)

***

قصه ي انگشتري بي مثلم اما بي نگين

دوستان از دست من شرمندگي ها مي كشند

***

سعدي ار عشق نبازد چه كند ملك وجود؟

حيف باشد كه همه عمر به باطل برود

***

اين شكوه نيست شمه اي از طالع من است

تا شد فزوده آبم، نانم تمام شد!(هادي رنجي)

***

دزد از خانه برون رفت و همه خواسته برد

ابله آسوده كه اينك عسسي مي آيد(ابوالقاسم رضايت)

***

از وصل تو گر نيست نصيبم عجبي نيست

هم ظلمت و هم نور به يكجا نتوان ديد(عبدالله الفت)

***

تر دامني ما نه ز آلودگي بود

طوفان رسيده از دل دريا گذشته ايم

مستي فسانه بود تو اي ساقي ازل

زهري به جام كن كه ز صهبا گذشته ايم(بهادر يگانه)

***

بدام نيستي افتادم از افسون اين هستي

گر اين افسانه را باور نمي كردم چه مي كردم؟

***

 

تک بیتی و دوبیتی های ناب ناب ناب

شراب عيش در جام و سبو بود

ولي ساقي به جامم زَهر غم ريخت(پروين دولت آبادي)

***

گلي كه خود بدادم پيچ و تابش

به اشك ديدگانم دادم آبش

دراين گلشن خدايا كي روا بود

گل از ما، ديگري گيرد گلابش(بابا طاهر)

***

سودش اين بس كه به هيچش نفروشند چو من

هر كه با قيمت جان بود خريدار كسي(شهريار)

***
گفتم مرو به جز دل من در دل كسي

گفتا كه اين خرابه كجا قابل من است(پژمان بختياري)

***
آنجا كه موج و طوفان از هر كنار خيزد

اميد كي توان داشت از ناخدا، خدايي(عبدالله الفت)

***

منزل مردم بيگانه چو شد خانه چشم

آنقدر گريه نمودم كه خرابش كردم(فرخي يزدي)

***
نامهربان شو اي دل خونين كه در جهان

شد خصم زندگاني من، مهربانيم(رهي معيري)

***

احسان هنري نيست به اميد تلافي

نيكي به كسي كن كه به كار تو نيايد(صائب)

***

با دل گفتم كه اي دل احوال تو چيست؟

دل، ديده پُر آب كرد و بسيار گريست

گفتا كه چگونه باشد احوال كسي

كو را به مراد ديگري بايد زيست(ابوسعيد ابوالخير)

***

از سوختگان باز پري مي خواهند

خاكستر شعله پروري مي خواهند

آنان كه ز يك قفس جدامان كردند

آواز غم آلوده تري مي خواهند(سياوش كسرايي)

***

ناله مظلوم در آهن سرايت مي كند

زين سبب در خانه زنجير دايم شيون است(بيدل دهلوي)

***

دايم دل خود به معصيت شاد كني

چون غم رسدت خداي را ياد كني(حسن دهلوي)

***

در ميان اين دو عدم اين دو قدم راه چه بود؟

كه كشيديم در اين مرحله بس خواريها(باستاني پاريزي)

***

با شعله ات اي اميد، دلبسته منم

بيدار نگهدارِ تنِ خسته، منم

در چشمِ شب سياه مي سوزم و باز

آن شمع به راه صبح بنشسته منم(سياوش كسرايي)

***

خواستم پاره گريبان كنم از دست غمت

دستم از ضعف دريغا به گريبان نرسيد(عبدالله الفت)

***

از خرابي مي گذشتم، منزلم آمد به ياد

دست و پا گم كرده اي ديدم دلم آمد به ياد(علي رهي)

***

عاشقان پا بسر عقل نه اكنون زده اند

در ازل كوس جنون بر سر گردون زده اند(عبرت)

***

گرچه گرد آلود فقرم شرم باد از همتم

گر به آب چشمه خورشيد دامن تر كنم

***

دلم از سينه به تنگ است خدايا بِرهان

هر كجا در قفسي مرغ گرفتاري هست(حالتي تركمان)

***

عاقبت پرونده ام را، با غبار آرزوها

خاك خواهد بست روزي، ياد خواهد برد باري(قيصر امين پور)

***

فيض آب ديده نتوان يافت، در آب وضو

كاشكي زاهد به جاي ريش، مژگان تر كند(عاقل هنرورخان)

***

نازم آن چشم، كه از گردش وي فتنه بپاست

نازم آن زلف كه در پيچ  و خمش شانه شكست(خليل ساماني)

***

هر چند كه بر ما رقم نيستي افزود

در دايره ي عشق، همانيم كه بوديم(بابا فغاني شيرازي)

***

طفلي و حال دل به تو گفتن چه فايده

تو درد دل شنيده اي، اما نديده اي(مهجوري قمي)

***

ريا را كرد شيخ شهر ما منع

ولي خود اندرين گفتن ريا كرد(صباحي بيگدلي)

*** 

تک بیتی ها و دو بیتی های ناب ناب ناب

شاهم، ولي به مُلك بلا با سپاه غم

مُلكم ببين و خيل سپاهم نگاه كن(مهدي سهيلي)

***

تا تواني سايه ي ديوار خود را بيش كن

تا نگردي سايه جوي، پاي ديوار كسي(پرتو بيضايي)

***

"بادا" مباد گشت و "مباد" به باد رفت

"آيا" ز ياد رفت و "چرا" در گلو شكست(قيصر امين پور)

***

ابر را چوب همين سادگي اش ويران كرد

من كه ويرانتر از اين ابر بهاري نشدم

***

اي شعر من بگو كه جدائي چه مي كند

كاري بكن كه در دل سنگش اثر كني

اي چنگ غم كه از تو به جز ناله بر نخاست

راهي بزن كه ناله از اين بيشتر كني(مشيري)

***

اي درد تو درمان من

چون مي روي بي من مرو

اي جانِ جان ، بي تن مرو

***

باز شوق يوسفم دامن گرفت

پير ما را بوي پيراهن گرفت

اي برادرها، خبر چون مي بريد؟

اين سفر آن گرگ يوسف را دريد(ه.ا.سايه)

***

به دور زندگي نوشم شراب از خون دل اما

اگر اين باده در ساغر نمي كردم چه مي كردم؟(مشفق كاشاني)

***

اي شپره پرپر مزن اندر حريم يار من

ترسم صداي شهپرت خواب است و بيدارش كند

***

هر سري به سينه اي تكيه كند وقت وداع

سر ما وقت وداع تكيه به ديوار كند

***

اي مرغ دل ز سينه چو پرواز مي كني

پاي غمي به خانه ي خود باز مي كني(علي اشتري)

***

اشك ابرم كاين چنين بر خاك ره غلتيده ام

وا‍ژگون بختم ز چشم آسمان افتاده ام

قطره اي بر خامه تقدير بودم رو سياه

به سپيديهاي اوراق زمان افتاده ام (سيمين بهبهاني)

***

زير بار عشق قامت راست كردن ساده نيست

موج ها باري گران بر دوش دريا مي كشند

***

آب يكجا مانده ام دريا كجاست؟

مُردم از بس زندگي تكرار شد

***

سيمرغ صفت، بال و پر خويش گشاييد

پرواز، رفيقان، به خدا كار مگس نيست

***

بر مشام خلق گل شو در گلستان جهان

ور نداني گشت گل، باري مشو خار كسي(پرتو بيضايي)

***

رنجيده ام از خيل دورويان دغل باز

انديشه اين جمع به جز حرص و هوس نيست

***

در قفس تا جلوه ي روي گلم آمد به ياد

سر فرو  بردم ز حسرت زير بال خويشتن(پارساي تويسركاني)

***

چون همسفرعشق شدي مرد سفر باش

هم منتظر حادثه، هم فكر خطر باش

***

از شاه و گدا هر كه درين ميكده ره يافت

جز خون دل خويش به پيمانه ندارد

***

مي خواستم شعله شوم سركشي كنم

مرغي شدم به كنج قفس، خسته و اسير (فروغ فرخزاد)

***

رنج غناست آنچه نصيب توانگر است

طبع غني به مردم درويش مي رسد(اميري فيروز كوهي)

***

تک بیتی ها و دوبیتی های ناب ناب ناب

در اشك من به چشم حقارت نظر مكن

كاين لعل را به خون جگر پرويده ام (فروغي بسطامي)

***

شايد كه بر آقرينش خود نازد

ايزد كه تماشاي جمال تو كندد(فصيحي هروي)

***

شد زنده ي ابد، به جهان كشته غمت

جان داده ي تو را، مسيحا چه احتياج (باقر عليشاه)

***

عاقبت مكتوب ما را سوي او پروانه بُرد

تاب سوز ناله ام بال و پر ديگر نداشت (كليم كاشاني)

***

قهر كردم چند گه با كلك خويش

گفتم اين يادآور يار من است (حميدي شيرازي)

***

گرچه درخاك برم درد تمناي تو را

تا پسين لحظه پرستم رخ زيباي تو را(عماد خراساني)

***

لب پيمانه اگر بر لب جانانه نبود

بوسه گاه لب دندان،لب پيمانه نبود(فروغي بسطامي)

***

ندارم دردي اما آنچنان خسته از هستي

گه گر، دست اجل مويي ز من خواهد، سر افشانم (پژمان بختياري)

***

نه اشك است اينكه گاه ديدنت از ديده مي ريزد

نگه در ديده ام، از شرم رويت آب مي گردد (قاسم خان مينجه)

***

هم مسلمان ز تو حاجت طلبد، هم كافر

طاق ابروي تو، هم كعبه و هم بتخانه(شيخ بهايي)

***

هيچ ذوقي بِه از اين نيست كه ز غايت شوق

چشم مي گريد و لبهاي تو در خنده شوند(هلالي جغتايي)

***

ز آساني نيايد نيك نامي

ز بي رنجي نيايد شادكامي(فخرالدين اسعد گرگاني)

***

شرط انصاف نباشد كه پريشان حالي

با دل آيد به حضور تو و بي دل برود(ساماني كاشاني)

***

در دلم بود كه بي دوست نباشم هرگز

چه توان كرد كه سعي من و دل باطل بود(حافظ)

***

من كجا اين همه اندوه كجا

غم سنگين چنان كوه كجا

***

تک بیتی ها و دو بیتی های ناب ناب ناب

طریق مهر با یاران خود را، یارا نمی دانی

اگر می دانی، از یاران خود ما را نمی دانی(نوید اصفهانی)

***

بدبختی و نادانی من بین که دل یار

یک بار به کف نامده، صد بار شکستم(قدسی)

***

چون خطایی از تو سر زد، در پشیمانی گریز

کز خطا نادم نگردیدن، خطای دیگر است(صائب)

***

دستی به دوش غیر نهاد از سر وفا

ما را چو دید لغزش پا را بهانه ساخت(ندیم خراسانی)

***

ز جور دهر ننالم، ولی غمینم از آن

که در زمانه یکی اهل درد، نمی بینم(بهادریگانه)

***

ز دامنگیری پیری، اگر آگاه می گشتم

به دست غم نمی دادم، گریبان جوانی را(مهری هروی)

***

سودای سر زلف کمند افکن ساقی

سیلی ست که در کندن بنیاد من آمد(فروغی بسطامی)

***

شد گوشه نشین خال تو در کنج لب، آری

کار همه دل سوختگان، گوشه نشینی است(بیدل کرمانشاهی)

***

عشقت آتش نزند بر دل کس، تا دل ماست

کِی به مسجد سزد آن شمع، که بر خانه رواست؟(شاطرعباس صبوحی)

***

هر شب از افغان  من بیدار خلق، اما چه سود

آنکه باید ناله ام را بشنود، بیدار نیست(هاتف اصفهانی)

***

یک بار به کام ما نگردید فلک

حرفیست، که آسیا به نوبت باشد(تایب کرمانی)

***

طالبان گنج ، گرد خانه دل سیل وار

پیچ و خم خوردند و این ویرانه را نشناختند(پژمان بختیاری)

***

هرگه که فتنه های جهان آیدم به یاد

نفرین به جنس و نوع بشر کنم(حسین سعادت نوری)

***

طالع من ببین، که از پی آب گر رَوم سوی بحر، برگردد

گر به دوزخ طلب کنم آتش، آتش از یخ فسرده تر گردد(ابن یمین)

***

زاهد، آن دوزخ که بیم داری از آن

شعله ای از آه آتشبار ماست(ظفرکرمانی)

***

سینه ای خواهم چو اقیانوس بی ساحل فراخ

تا بگویم قصه ای از روزگار تنگ خویش(معینی کرمانشاهی)

***

شبی پروانه جان می داد و می گفت

به جان باید خریدن این بلا را(عماد خراسانی)

***

تلاش بوسه نداریم چون هوسناکان

نگاه ما به نگاهی ز دور خرسند است(صائب)

***

صد بوته امید خشکید در دلم

از لحظه های عمر، افسوس غافلم

یک روز آمدیم، یک روزمی رویم

از این عبور تلخ، غم بود حاصلم(سوسن وکیلی)

***

طپد دل در بَرم از یاد زلف او چو آن مرغی

که ناگه در قفس از دور بیند آشیانش را(نظیری نیشابوری)

***

تک بیتی ها و دو بیتی های ناب ناب ناب

 به مناسبت روز تولدم:

 

این شعر را برای تو میگویم

در یک غروب خسته تابستان

در نیمه های این ره شوم آغاز

در کهنه گور این غم بی پایان

اینجا ستاره ها همه خاموشند

اینجا فرشته ها همه گریانند

اینجا شکوفه های گل مریم

بی قدرتر ز خار بیابانند

و این شمع را فقط

به امـــــــــــــــيــــــــــــــــد

آمدن تو فوت می کنم

 

************************************

گندم خال تو، آن روز که دیدم، گفتم:

خرمن طاعت ما، بر سر این دانه رود(یغمای جندقی)

***

هم منت روزگار  و، هم منت خلق؟

ای مرگ بیا، که زندگی ما را کشت(واعظ قزوینی)

***

گذاشتم به جگر داغ هجر و از تو گذشتم

به کام من که نماندی، به کام خویش بمانی(ه.ا.سایه)

***

یغمایی عشقت نه همین صبر و قرار است

غارت شده آرام دل و تاب و توان نیز(حامد تبریزی)

***

فرع یک اصلیم، عیب ما بُود عیب همه

از چو همچون موج دایم در پی یکدیگریم(کلیم کاشانی)

***

ز کویت رخت بر بستم، نگاهی زاد راهم کن

به تقصیر عنایت یک تبسم عذر خواهم کن(وحشی بافقی)

***

فصل سرخ اشک ما پاییز باغ

رنگ گلهای خزان دارد بهار زرد ما(احمد عزیزی)

***

"حامدا" از گذر عمر دل آزرده مشو

آفتاب همه آخر لب بام است اینجا(حامد تبریزی)

***

جام و سبو شکسته ام ای مرگ مهلتی

تا توبه ای که کرده ام آن نیز بشکنم(یحیی دولت آبادی)

***

فغان که فرصت دیدن به سوی هم ندهند

غرور حُسن تو را، شرم دوستی ما را(عاشق اصفهانی)

***

از دشمنان برند شکایت به پیش دوست

چون دوست دشمن است، شکایت کجا برم(اظهری هندی)

***

خنده رسوا می نماید، پسته بی مغز را

چون نداری مایه، از لاف سخن خاموش باش(صائب)

***

از سر کویت نبردم حاصلی جز خون دل

پاکدامان آمدم، آلوده دامان می روم(خاقانی شیرازی)

***

دارم امید که از راحت دل دور شود

آنکه ای راحت دل از تو جدا کرد مرا(ابوالحسن ورزی)

***

از  رفتن جانان ز برم رفتن جان بِه

عمری که به تلخی گذرد مردن از آن بِه(شرف قزوینی)

***

بازویم هر قدر یارا داشت یاران را گرفت

چون فشاندم آستین در دست جز مارم نبود(معینی کرمانشاهی)

***

دانی چرا کنند نهان گنج زیر خاک؟

یعنی که خاک بر سر اسباب دنیوی

***

به ناله های دلم گوش کن، که تا شنوی

چه شکوه ها ز جفای زمانه درمن هست(محمد نوعی)

***

شب وصل است و می نالم که شاید چرخ پندارد

که باز امشب، شب هجرست و دیر آرد به پایانش(سحاب اصفهانی)

***

به هر شاخی که بنشستم، پری بشکست صیادم

بکام دل نکردم گرم، هرگز آشیانی را (والی کردستانی)

***

تک بیتی ها و دو بیتی های ناب ناب ناب

دیدم نوشته اند بدیوار این کهنه رباط

با خط دلپذیرکه این نیز بگذرد(شرار اندیشه)

***

شد از فشار گردون موی سفید و سر زد

شیری که خورده بودم در روزگار طفلی(صائب)

***

روزی که دلت پیش دلم بود گرو

دامان مرا سخت گرفتی که مرو

***

حالا که دلت به دیگران مایل شد

کفش کج من راست نمودی که برو

***

مریض مصلحت خویش را نمی داند

به تلخ و شور طبیعت زمانه قانع باش(صائب)

صد بار بدی کردی و دیدی ضررش را

نیکی چه بدی داشت که یکبار نکردی

***

به پیغامی مرا دریاب اگر مکتوب ننویسی

که بلبل در قفس از بوی گل خشنود می گردد(مفیدی)

***

از نوازش های حسن و از گدازش های بخت

بایدم خندید در این پرده یا رب یا گریست؟(ژاله قائم مقامی)

***

حرمان به رنج افزوده شد (گلچین) به غم فرسوده شد

گر ای طبیب درد من از حالم آگاهی بیا(گلچین معانی)

***

به پرسش دل من آئی آن زمان که مرا

برای گفتن درد درون، زبانی نیست(عارف)

***

بیچاره تر ز ماست بر او رحم واجب است

هرکس که گوید از خوشی روزگار ما(نادم لاهیجانی)

***

هنوز گوئی آنجا که دی قدم زده ایم

به خاک نم زده ی باغ جای پای توست

درخت ها همه بر جا و گلبنان بر جا

کنار برکه تو، گوئی قد رسای توست(پروین بامداد)

***

وفا داری مدار از بلبلان چشم

که هر دم بر گل دیگر سرایند(سعدی)

***

بیهوده (غمام) از غم دل می کنی افغان

هرگز پی این شام سیه صبحدمی نیست(غمام)

***

هزار دل شکند تا یکی بدست آرد

فلک طبیعت شاگرد شیشه گر دارد(صائب)

***

بسکه بد می گذرد زندگی اهل جهان

مردم از عمر چو سالی گذرد عید کنند(صائب)

***

مرد باید که در کشاکش دهر

سنگ زیرین آسیا باشد(سعدی)

***

جگر در تاب و دل تیره ز آهست

ترحم کن ترحم شأن شاهست

***

در محفلی که خورشید اندر شمار ذره ست

خود را بزرگ دیدن شرط ادب نباشد(حافظ)

***

غم بی حد و درد بی شمار و من فرد

یا رب چه کنم که صبر نتوانم کرد

یا درد باندازه درمان بفرست

یا حوصله ای بده باندازه درد(مشتاق اصفهانی)

***

وزیدی ای صبا بر هم زدی گلهای رعنا را

شکستی زان میان شاخ گل نورسته ما را

***

تابوت من آهسته ز کویش گذرانید

چون نیست امیدم که بیایم دگر آنجا(اهلی خراسانی)

***

اقبال خصم گر چه بلند است غم مدار

فواره چون بلند شود سرنگون شود(لا ادری)

***

روزگار این سان که خواهد بی کس وتنها مرا

سایه هم ترسم نیاید دیگر از دنبال من(شهریار)

***

هزار خویش که بیگانه از خدا باشد

فدای یکتن بیگانه کاشنا باشد

***

خوب کردی وقت رفتن آمدی دیدی مرا

گر نمی دیدی مرا دیگر نمی دیدی مرا(جغتایی)

***

دوباره آمدی ای سیل غم نمی دانم

دگر ز کلبه ی ویران من چه می خواهی؟ (بهار)

***

می نویسم سخن آتش دل بر کاغذ

جای آنست اگر شعله فتد بر کاغذ

چون قلم سوزی از آتش دل نامه من

اگر از آب دو چشمم نشدی تر کاغذ(هلالی جغتایی)

***

معذور دارمت که مرا برده ای ز یاد

کبر و غرور حسن، فراموشی آورد(محیط)

***

سفله را قوت مده چندانکه مستولی شود

گرگ را چندانکه دندان تیزتر خونریزتر(سعدی)

***

ای که می پرسی ز محبت ها گریزانی چرا

در بساطم وقت ضایع کردنی کم مانده است(صائب)

***

عاقبت ما در قمار زندگانی باختیم

گرچه تکخال جوانی در بساط انداختیم

***

به تواضع های دشمن تکیه کردن ابلهی است

پایبوس سیل، از پا افکند دیوار را(غنی کشمیری)

***

جز خون دیده، زینت دامان ما نشد

در پای هر گلی که گشودیم دامنی(وصال شیرازی)

***

ز دنیا چون بریدی قطع کن پیوند عقبی را

که تیغ همت مردان این میدان، دو دم دارد(کلیم کاشانی)

***

مرا مادر دعا کرده است گویی

که از تو دور بادا آنچه جوئی(نظامی)

***

ای دوست چو می نشینی بسر تربت ما

شکرانه آن یاد کن از حسرت ما(آذر بیگدلی)

*** 

تک بیتی ها و دوبیتی های ناب ناب ناب

دیشب از شما چه پنهان، سر زدم به کوی مستان

گفتم: السلام یا می، گفتم: السلام یا خُم

ساقی قدح به دستان، خنده زد به روی مستان

یعنی اجر می پرستان، پیش ما نمی شود گُم

 مشفق کاشانی

***

بگذار تا ببینمش اکنون که می رود

ای اشک از چه راه تماشا گرفته ای؟

 علی اطهرکرمانی

***

من خواستار جام می از دست دلبرم

این راز با که گویم واین غم کجا برم؟

 ابتهاج

***

پژمردگیست، در پی هر تازه ای که هست

پیوسته روی تازه نباشد عروس را-

امامی خلخالی

***

گفتمش: مراد من؟ به خنده گفت

«لابه از تو و بهانه از منست»

گفتمش:«من آن سمند سرکشم»

خنده زد که: «تازیانه با منست»

***

اگرچه مانده ام تنها، کنار موج دریاها

تو را ای لولی زیبا، چو نیما "چشم در راهم"

***

یک بار هم ای عشق من، از عقل میندیش

بگذار که دل حل کند مساله ها را

 محمدعلی بهنمنی

***

تو خندانی، من افسرده، عجب نبود درین گلشن

توای گل بر سر شاخی و من در دست گلچینم

طبیب اصفهانی

***

بهشتت سبزتر از وعده شدّاد بود، اما

برایم برگ برگش دوزخ نمرود با خود داشت

***

این خرقه ملوّث، این سجاده ریا

آیا شود که بر در میخانه بر درم؟

امام خمینی

***

تیر و کمان گرفته ای، سوی شکار می روی

صید تواَند عالمی، بهر چه کار می روی؟

 هلالی جغتایی

***

مرا با برکه ام بگذار، دریا ارمغان تو

بگو جوی حقیری آرزوی رود با خود داشت

***

روشنی کز روز وصلش یافتم

در شب تاریک هجران یاد باد 

همام تبریزی

***

به دست آوردم و از دست دادم- پوچ یعنی این-

مروری کن، چه با من کرده ای، ای دست بازیگر؟

***

گاهی نمی توان به خدا، حرف درد را

با خود نگاه داشت و روز معاد زد

***

سالها قد تو را خامه تقدیر کشید

قامتت بود قیامت که چنین دیر کشید

 عصمت بخارایی

***

به جویی که یک بگذشت آب

نسازد خردمند از او جای خواب

 فردوسی

***

خانه به دوش فنا، در شب طوفانی ام

داغ کدامین خطا، خورده به پیشانی ام؟

***

آخرین سر پناه رهایی

سایه ی دست "امّن یجیب" است

 کاووس حسنلی

***

عمریست رخ به سیلی می سرخ کرده ایم

ای بس خریده باده فروش آبروی ما

 عماد خراسانی

***

فردا صدا می شکفد از گلوی باغ

امروز اگرچه می شکفد بی صدا، درخت- ابوالفضل حسنی

***

ای چشم های خسته، فراسوی این غبار

دروازه های روشن امیّد ، کو، کجاست؟

 محمدرضا روزبه

***

نفس از اظهار جرم بی گنه بودن

من آن دزدم که فریادم گریبان عسس گیرد

 حمید سبزواری

***

گر نباشد یار را مهر و وفا، کین هم خوشست

من به آنها پُر مقید نیستم، اینهم خوشست

فیضی یزدی

***

نفسم گرفت از این شب، در این حصار بشکن

در این حصار جادویی روزگار بشکن

 شفیعی کدکنی

***

تك بيتي ها و دو بيتي هاي ناب ناب ناب

اينجا نواي بلبل و بانگ زغن يكي ست

اي عندليب! نغمه از اين بيشتر مزن(سنا)

***

شور عشقي كه فتاده است به جان من و تو

خوب در دست گرفته است عنان من و تو(فرهنگ مهاجر)

***

خوش بود به من كنج قفس كز در و بامش

يك رخنه نمي داشت كه زبيرون نگرد كس(عاشق اصفهاني)

***

شنيدمت كه نظر مي كني به حال ضعيفان

تبم گرفت و دلم خوش، به انتظار عيادت(سعدي)

***

كانون شدي اي سينه مگراز شرر دل

جز اخگرغم ز آتش و آه تو نريزد(فرخي يزدي)

***

تا به كي كنج شبستان؟ به گلستان بشتاب

ز آنكه يك مرتبه بيني كه بهار آمد ورفت(رضواني)

***

بيستون ماند و بناهاي دگر گشت خراب

اين در خانه عشق است كه باز است هنوز

***

آن شبنم پاكم كه به بازار طبيعت

ناگه بوجود آمده، ناگاه بميرم(نواب صفا)

***

سالي دگر گذشت و اميدي دگر گذشت

آوخ كه تا شديم خبر، بي خبر گذشت(ياسمي)

***
اينقدر كز تو دلي چند بود شاد بس است

زندگاني به مراد همه كس نتوان كرد  (صائب)

***

سرمه اي را كه بود، منت غيري همراه

كور باد آنكه بدان سرمه كند چشم سياه(ضياء نيشابوري)

***

روانه مي شوم از كوي يار و مي دانم

اجل نشسته براين ره به انتظار منست(عاشق اصفهاني)

***

خوش باش در آن دم كه غمي رو به تو آرد

بگذاركه غم نيز، رود شاد ز دستت(صابرهمداني)

***

ز بيم آنكه دوران شايدم از وي جدا سازد

به رويش هر نگاه من نگاه آخرين باشد(نصرت رحماني)

***

خوش در پناه سرو قدت آرميده ام

نام سفر ميار و ملرزان دل مرا(پژمان بختياري)

***

شب هجر است و دارم بر فلك دست دعا امشب

به غيراز مرگ، حيرانم چه خواهم از خدا امشب(هاتف اصفهاني)

***

صوفيان مستند و زاهد بي خبر

ازكه پرسم من ره ميخانه را(نشاط اصفهاني)

***

حذر اي عقل، ز آسيب جنون ، مي دانم

كه حريف دل ديوانه شدن، كار تو نيست(وقوعي تبريزي)

***

اگر هم مرد زندانبان بخواهد

دگر از بهر پروازم نفس نيست(فروغ فرخزاد)

تك بيتي ها و دو بيتي هاي ناب ناب ناب

شود  اينكه از ترحم دمي اي سحاب رحمت

من خشك لب هم آخر ز تو تَر كنم گلويي؟ (رضواني)

***

يار برداشت ز رخ، پرده براي دلِ من

برد از من دل و بنشست به جاي دلِ من (صفاي اصفهاني)

***

آه از آن روز كه بي كسب هنر شام شود

واي از آن شام كه بي مطرب و ساغر گردد(ايرج ميرزا)

***

افسوس كه تا بوي گلي بود به گلشن

صياد نياويخت ز گلشن قفس ما (غيرت اصفهاني)

***

از بسكه دو رنگي شده مرسوم به عالم

همكاسه ي اغيار شود، ياري اگر هست(حامد تبريزي)

***

اي صبا در حرم زلف چو محرم شده اي

با ادب باش كه دلهاي پريشان آنجاست(صائب)

***

منم كه يك سر مويت بعالمي نفروشم

تويي كه عاشق بيچاره به هيچ بفروشي

***

مست چون پيل مشو، ز آنكه به شطرنج جهان

رخ برافروخته بس شاهسوار آمد و رفت(رضواني)

***

مرهم نمي نهي به جراحت نمك مپاش

نوشم نمي دهي به دلم نيشتر مزن (سنا)

***

حق دارم اگر بيشتر از حق كنم افغان

دل دادن و نوميد شدن درد كمي نيست(غمام همداني)

***

هزار مرتبه بدتر ز دشمن است آن دوست

كه ترك دوست به هنگام بينوايي كرد(عبرت)

***

آتش عشق، عجب آتش غافل سوزيست

خبرم مي كند و بي خبرم مي سوزد(محمود قاجار)

***

بايد خريدارم شوي، تا من خريدارت شوم

وز جان و دل يارم شوي تا عاشق زارت شوم

من نيستم چون ديگران، بازيچه بازيگران

اول به دام آرم تو را، و آنكه گرفتارت شوم(رهي معيري)

***

آنهمه شوكت و ناموس شهان آخر كار

چند سطري است كه بر صفحه دفتر گذرد(ايرج ميرزا)

***
از سوز محبت چه خبر اهل هوس را

اين آتش عشقست نسوزد همه كس را(فصيح تبريزي)

***

گوش زمين به ناله من نيست آشنا

من طاير شكسته پر آسمانيم

گيرم كه آب و دانه دريغم نداشتند

چون مي كنند با غم بي همزبانيم (شهريار)

***

در گلستان جهان، چون غنچه هاي صبحدم

با درون پر ز خون، در حال لبخنديم ما(فرخي يزدي)

***

اي كه مي داني ندارم غير درگاهت پناهي

ديگر از من برمگردان روي خود، گاهي نگاهي

گشته ام مرغي كه در دام نگاهت دانه دارم

از گرفتاران هم پرسان باش اي صياد گاهي(اخوان ثالث)

***

مي روي و گريه مي آيد مرا

ساعتي بنشين كه باران بگذرد(اميرخسرو دهلوي)

***

پرسيد ز من كسي كه معشوق تو كيست

گفتم كه فلان كسست مقصود تو چيست

بنشست و به هاي هاي بر من بگريست

كز دست چنان كسي تو چون خواهي زيست(ابوالخير)

***

دردي اگر داري وهمدردي نداري

با چاه آن را در ميان بگذار با چاه!

غم روي  غم اندوختن دردي است جانكاه!

گفتند اين را پيش از اين، اما نگفتند

گر همرهان در چاهت افكندند و رفتند

آنگاه دردت را كجا فرياد كن آه!  (فريدون مشيري)

***

تك بيتي ها و دو بيتي هاي ناب ناب ناب

سلام دوستان عیدتان مبارک و امیدوارم سال شاد و پرباری داشته باشید علت تاخیرآپدیت من به خاطر فوت خاله از جان عزیزترم بود که حال و حوصله همه ی کارها را از من گرفت اگر از ابیات انتخابیم خوشتان آمد فاتحه ایی نثار روح آن عزیز سفر کرده ی من بکنید. متشکرم

به یاد خاله عزیزم

شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت       

روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت

گویی از صحبت ما نیک بتنگ آمده بود

بار بر بست و بگردش نرسیدیم و برفت

بس که ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم

وز پیش سوره اخلاص دمیدیم و برفت

عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد

دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت

شد چمان در چمن حسن و لطافت لیکن

در گلستان وصالش نچیدیم و برفت

همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم

کای دریغا بوداعش نرسیدیم و برفت

***

دیدی ای دل که خزان با گل و گلزار چه کرد

تیغ طوفان بلا با گل بی خار چه کرد

شعله شمع به آرامی و مظلومی سوخت

داغ آن با دل پروانه بی یار چه کرد

 یادش بخیر،روحش   شاد،منزلگه جاویدش پر نور و   جوار  رحمت   حق جایش    باد

 مرغ  عشقم،  پر کشیده زین قفس، بی همنفس،پای در بند دل و خود  در گل و ویرانه میبینم  قفس

                                                                خیمه دل را کجا برپا کنم  

 ************************************

گويند عيد مي رسد و نوبهار عيش

فصل شتا و لشكر بيدادگرگذشت

شادم كه آن بيايد و اين شود، ولي چه سود

كان بي نتيجه بگذرد اين بي ثمر گذشت(ياسمي)

***

گفتن لفظ " مباركبادِ " طوطي در قفس

شاهدِ آئينه دل، داند كه  جز تقليد نيست(فرخي يزدي)

***

بسر هواي پريدن نداشت طاير دل

هواي دانه ي خال تواش هوايي كرد(عبرت)

***

دستم نمي رسد به سر زلفت دريغ

طالع نگر كه پنجه من كم ز شانه ئيست(آتش اصفهاني)

***

آتش از برق نگاهت ريختي بر جان من

خواستي تا در ميان شعله ها آبم كني (سهيلي)

***

در بزم تو اي اميد بس چنگ زديم

صد راه ترانه با دل تنگ زديم

از زلف تو آخر گرهي باز نشد

پس جام دل خون شده بر سنگ زديم (سياوش كسرائي)

***

همه خوشدل اينكه مطرب بزند به تار چنگي

من از آن خوشم كه چنگي بزنم به تار مويي(رضواني)

***

چيزهائي كه نبايد ببيند بس ديد

بخدا قاتل من ديده ي بيناي منست(فرخي يزدي)

***
وحشي آسا از جهان بيگانه ماندم اي دريغ

 بسكه در هر محفلي بيگانه ديدم خويش را(پژمان بختياري)

***

ساز بشكسته ام و طاير پر بسته نگارا

عجبي نيست كه اين گونه غم افزاست فغانم

سرو بودم سر زلف تو بپيچيد سرم را

ياد باد آن همه آزادگي وتاب و توانم(عماد خراساني)

***

آگه از اندوه هجران غير هجران ديده نيست

خاطر فارغ چه داند عالم تشويش را(پژمان بختياري)

***

آتش خشم پر از قهر تو مي گفت برو

جذبه چشم پر از مهر تو مي گفت بايست(ياسمي)

***

يك روز دلم بستر طوفان ها بود

گهواره مهر پرور جان ها بود

امروز كويري است عطشناك افسوس

آن دل كه طرب خانه باران ها بود(سياوش كسرائي)

***

آن بلبل خونين جگرم من كه در اين باغ

جز بال و پر سوخته ام نيست پناهي(طبيب اصفهاني)

***

جانا بقدر حوصله ي ما تو ناز كن

ناز زيادتي اثر كم محبتي است

***

حسن  و شرط عشق ، رسوايي تقاضا مي كند

جرم معشوق و گناه عاشق بيچاره چيست؟

***

از فريب باغبان ايمن مشو اي عندليب

پيش از اين منهم درين باغ آشياني داشتم(طاهر مشهدي)

***

در كشور وجود، جايي نرفت راه

آن ره كه مي رود به ديارعدم كجاست؟(غني زاده)

***

گيرم بهشت گشت مقرر، تو را چه سود

كاندر ضمير تافته داري جهنمي(سنا)

***

خزانا من از زندگي خسته ام

كه شد گور احساس من زندگي(نوعي)

***

دل ديوانه، بدر شد عصر از خانه ما

شام شد باز و نيامد دل ديوانه ما(حبيب خراساني)

***

خوش به گل دردِ دل خويش به افغان مي گفت

مرغ بيدل خبر از حيله صياد نداشت(فرخي يزدي)

***

دل مرا بس، برو اي دُنييِ بي صبر و ثبات

نگرفتست تعلق به تو راي دل من(صفاي اصفهاني)

***

كو روي آنكه جور تو آرم به روي تو

روزي كه بخت با تو كند روبرو مرا(پژمان بختياري)

***

 آن دوستي قديم ما چون گشته است؟

مانده است به جاي؟ يا دگرگون گشته است؟

از تو خبرم نيست كه با ما چوني؟

باري، دل من ز عشق تو خون گشته است(فخرالدين عراقي)

***

 كشتيِ ما را خدايا! ناخدا از هم شكست

با وجود آنكه طوفان را خداونديم ما(فرخي يزدي)

***

بيش است ز ما طالع آن مرغ گرفتار

كو را قفسي باشد و ما را قفسي نيست(پژمان بختياري)

***

 يادم نمي كني و ز يادم نمي روي

يادت بخير يار فراموش كار من

***

توانم گفت  مستم مي كني با يك نگه اما

حبيبا درد هجرانت به گفتن بر نمي آيد(اخوان)

*** 

تك بيتي ها و دو بيتي هاي ناب ناب ناب

سلام دوستان عیدتان مبارک و امیدوارم سال شاد و پرباری داشته باشید علت تاخیرآپدیت من به خاطر فوت خاله از جان عزیزترم بود که حال و حوصله همه ی کارها را از من گرفت اگر از ابیات انتخابیم خوشتان آمد فاتحه ایی نثار روح آن عزیز سفر کرده ی من بکنید. متشکرم

به یاد خاله عزیزم

شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت       

روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت

گویی از صحبت ما نیک بتنگ آمده بود

بار بر بست و بگردش نرسیدیم و برفت

بس که ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم

وز پیش سوره اخلاص دمیدیم و برفت

عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد

دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت

شد چمان در چمن حسن و لطافت لیکن

در گلستان وصالش نچیدیم و برفت

همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم

کای دریغا بوداعش نرسیدیم و برفت

***

دیدی ای دل که خزان با گل و گلزار چه کرد

تیغ طوفان بلا با گل بی خار چه کرد

شعله شمع به آرامی و مظلومی سوخت

داغ آن با دل پروانه بی یار چه کرد

 یادش بخیر،روحش   شاد،منزلگه جاویدش پر نور و   جوار  رحمت   حق جایش    باد

 مرغ  عشقم،  پر کشیده زین قفس، بی همنفس،پای در بند دل و خود  در گل و ویرانه میبینم  قفس

                                                                خیمه دل را کجا برپا کنم  

 ************************************

گويند عيد مي رسد و نوبهار عيش

فصل شتا و لشكر بيدادگرگذشت

شادم كه آن بيايد و اين شود، ولي چه سود

كان بي نتيجه بگذرد اين بي ثمر گذشت(ياسمي)

***

گفتن لفظ " مباركبادِ " طوطي در قفس

شاهدِ آئينه دل، داند كه  جز تقليد نيست(فرخي يزدي)

***

بسر هواي پريدن نداشت طاير دل

هواي دانه ي خال تواش هوايي كرد(عبرت)

***

دستم نمي رسد به سر زلفت دريغ

طالع نگر كه پنجه من كم ز شانه ئيست(آتش اصفهاني)

***

آتش از برق نگاهت ريختي بر جان من

خواستي تا در ميان شعله ها آبم كني (سهيلي)

***

در بزم تو اي اميد بس چنگ زديم

صد راه ترانه با دل تنگ زديم

از زلف تو آخر گرهي باز نشد

پس جام دل خون شده بر سنگ زديم (سياوش كسرائي)

***

همه خوشدل اينكه مطرب بزند به تار چنگي

من از آن خوشم كه چنگي بزنم به تار مويي(رضواني)

***

چيزهائي كه نبايد ببيند بس ديد

بخدا قاتل من ديده ي بيناي منست(فرخي يزدي)

***
وحشي آسا از جهان بيگانه ماندم اي دريغ

 بسكه در هر محفلي بيگانه ديدم خويش را(پژمان بختياري)

***

ساز بشكسته ام و طاير پر بسته نگارا

عجبي نيست كه اين گونه غم افزاست فغانم

سرو بودم سر زلف تو بپيچيد سرم را

ياد باد آن همه آزادگي وتاب و توانم(عماد خراساني)

***

آگه از اندوه هجران غير هجران ديده نيست

خاطر فارغ چه داند عالم تشويش را(پژمان بختياري)

***

آتش خشم پر از قهر تو مي گفت برو

جذبه چشم پر از مهر تو مي گفت بايست(ياسمي)

***

يك روز دلم بستر طوفان ها بود

گهواره مهر پرور جان ها بود

امروز كويري است عطشناك افسوس

آن دل كه طرب خانه باران ها بود(سياوش كسرائي)

***

آن بلبل خونين جگرم من كه در اين باغ

جز بال و پر سوخته ام نيست پناهي(طبيب اصفهاني)

***

جانا بقدر حوصله ي ما تو ناز كن

ناز زيادتي اثر كم محبتي است

***

حسن  و شرط عشق ، رسوايي تقاضا مي كند

جرم معشوق و گناه عاشق بيچاره چيست؟

***

از فريب باغبان ايمن مشو اي عندليب

پيش از اين منهم درين باغ آشياني داشتم(طاهر مشهدي)

***

در كشور وجود، جايي نرفت راه

آن ره كه مي رود به ديارعدم كجاست؟(غني زاده)

***

گيرم بهشت گشت مقرر، تو را چه سود

كاندر ضمير تافته داري جهنمي(سنا)

***

خزانا من از زندگي خسته ام

كه شد گور احساس من زندگي(نوعي)

***

دل ديوانه، بدر شد عصر از خانه ما

شام شد باز و نيامد دل ديوانه ما(حبيب خراساني)

***

خوش به گل دردِ دل خويش به افغان مي گفت

مرغ بيدل خبر از حيله صياد نداشت(فرخي يزدي)

***

دل مرا بس، برو اي دُنييِ بي صبر و ثبات

نگرفتست تعلق به تو راي دل من(صفاي اصفهاني)

***

كو روي آنكه جور تو آرم به روي تو

روزي كه بخت با تو كند روبرو مرا(پژمان بختياري)

***

 آن دوستي قديم ما چون گشته است؟

مانده است به جاي؟ يا دگرگون گشته است؟

از تو خبرم نيست كه با ما چوني؟

باري، دل من ز عشق تو خون گشته است(فخرالدين عراقي)

***

 كشتيِ ما را خدايا! ناخدا از هم شكست

با وجود آنكه طوفان را خداونديم ما(فرخي يزدي)

***

بيش است ز ما طالع آن مرغ گرفتار

كو را قفسي باشد و ما را قفسي نيست(پژمان بختياري)

***

 يادم نمي كني و ز يادم نمي روي

يادت بخير يار فراموش كار من

***

توانم گفت  مستم مي كني با يك نگه اما

حبيبا درد هجرانت به گفتن بر نمي آيد(اخوان)

*** 

تك بيتي ها و دو بيتي هاي ناب ناب ناب

بگو چون مي خليدي در دلم دوش

بهر مو چند سوزن بسته بودي؟(طالب آملي)

***

ياد از آنشب كه لب چشمه ميان من و او

پرده اي جز سر گيسوي شبانگاه نبود

لب او بر لب من بود و بحسرت مي گفت:

"كاشكي عمر وصال اينهمه كوتاه نبود"(پژمان بختياري)

***

در غمت تاب نيارد دل كس گر گويم

آنچه بر اين دل بي تاب وتوان مي گذرد(عاشق اصفهاني)

***

فغان كه كاسه ي زرين بي نيازي را

گرسنه چشمي ما كاسه ي گدايي كرد(غارت)

***

هزار مرتبه بر تربتم گذشت و نگفت

كه اين بلاكش افتاده خاك راه منست(قاآني شيرازي)

***

خوشم ز سنگ حوادث كه استخوان مرا

چنان شكست كه فارغ ز موميايي كرد(غارت)

***

منم به خاك تپان، ماهيي كه دور از آب

فلك درآتش هجران جويبارم سوخت(مشتاق اصفهاني)

***

دل مشكل پسندم را اسير خويشتن كردي

بدست آوردي آسان گوهر يكدانه ي ما را(قدسي مشهدي)

***

بي تو از گلشن چه حاصل خاطر افسرده ما را

خنده ي گل دردسر آورد آزرده را(كليم كاشاني)

***

گر به مقصد نرسيدم ز دويدن غم نيست

طي اين راه فزون بود ز چالاكي ما(پ‍ژمان بختياري)

***

خوشا رندي كه بر نيك و بد عالم همه خندد

به او گر عالمي خندند، او بر عالمي خندد(رفيق اصفهاني)

***

اي جنگجو به قلب سپاه كه مي زني؟

دامان ناز برزده راه كه مي زني؟

چشم سيه كه كرده اي از باده لاله گون

آتش به خانمان سپاه كه مي زني؟(اميد رازي)

***

اين همه رسوا تو مرا خواستي

حال كه رسوا شده ام مي روي؟(معنوي)

***

داد من گر ندهي دست من و دامن شب

قطره ي اشك كند كار سپاهي گاهي(حسين بيضائي- ادب)

***

دل ز خيل غم ندارد باك ليك اي منكران

تا به كي تنها توان بر قلب اين لشكر زدن؟(فرزاد)

***

بسيار گشته ايم و نديديم اي فلك

دستي كه از جفاي تو بر آسمان نبود(حامد تبريزي)

***

جز تفرقه در باغ جهان، هيچ نديدم

هر گل به چمن رنگ دگر، بوي دگر داشت(مفتون كاكوري)

***

خواهي كه از دريچه دلها درون شوي

بگذار تا بلند شود آفتاب تو(بيك افشار)

*** 

تک بیتی ها و دو بیتی های ناب ناب ناب

تا که داد خویش گیرد ز صیاد ستمگر

صید هم روزی اگر صیاد می شد، بد نمی شد- مشفق کاشانی

***

هیچ کس جانا نمی سوزد چراغش تا به صبح

پُر مخند ای صبح صادق بر شب تار کسی- قصاب کاشانی

***

چو عاشق می شدم گفتم ربودم گوهر مقصود

ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد

***

دل این جفا که ز بیداد روزگار کشید

ستم نبود، مکافات سخت جانی بود- کلیم کاشانی

***

غم ز من، ناله ز من، شکوه زمن، خانه زمن

ننگ این عهد نویسم به زبانی که مپرس- معینی کرمانشاهی

***

پای امید ما همه جا می خورد به سنگ

سریست در مجادله سنگ و پای لنگ- صبا

***

گر وفا می طلبی؟ از در درویشان جوی

کاین متاعی ست که در هر سر بازار کم است- رشحه اصفهانی

***

من هماندم که وضو ساختم از چشمه عشق

چهار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست- حافظ

***

پیرم و عشق تو ای تازه نگار است مرا

اول حسن تو و آخر کار است مرا- اهلی شیرازی

***

خوش گلشنی ست، حیف که گلچین روزگار

فرصت نمی دهد که تماشا کند کسی- قصاب کاشانی

***

روشن شدم ز آتش عشقت به سان شمع

هم بر مزار خویش، غریبانه سوختم- مزاری گیلانی

***

ز چشم خویشتن آموختم آیین همدردی

که هر عضوی به درد آید به حالش دیده می گرید- هادی رنجی

***

غم هجوم آورده می دانم که زارم می کُشد

وین غم دیگر که دور از روی یارم می کشد

شب هلاکم می کند اندیشه غمهای روز

روز، فکر محنت شبهای تارم می کشد-وحشی بافقی

***

من گنگ خواب دیده و عالم تمام، کَر

من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش- موبد هندی

***

نام رقیب بر لب جانان من گذشت

واقف نشد کسی که چه بر جان من گذشت- لسانی شیرازی

***

وای بر جان خلایق اگر آرند به حشر

عوض روز قیامت شب تنهایی را-نقی کمره ای

***

نیست مشکل کوه را آسان ز جا برداشتن

آنچه نتوانش ز جا برداشت، بار منت است- راغم

***

هر کسی برداشت از چیزی را ز اسباب جهان

من ازین دنیای فانی دست را برداشتم- آزاد

***

به جان شرمنده لطف توایم ای چرخ بازیگر

که با آزار خود، بیزار از دنیا کنی ما را- رهی معیری

***

تک بیتی ها و دوبیتی های ناب ناب ناب

حال خود گفتي: بگو بسيار و اندك هرچه هست

صبر اندك را بگويم يا غم بسيار را؟(هلالي جغتايي)

***

لب او مست تلافي و، ادب مانع كام

ساغر عيش به كف، در رمضانم دادند(نازكي همداني)

***

حتي اگر نباشي مي آفريمنمت

چونان كه التهاب باران سراب را(قيصر امين پور)

***

در سينه دلم گم شده تهمت به كه بندم؟

غير از تو در اين خانه كسي راه ندارد(ادهم آرتيماني)

***

من آن مرغم كه باشد آشيانم سايه برگي

تواند جنبش بادي، مرا بي خانمان كردن(نظام شيرازي)

***

در دلم ريخته بس بر سر هم غم سر غم

دل مخوانيد خدا داده غم آباد مرا(عماد خراساني)

***

در بي خبري از تو، صد مرحله من پيشم

تو بي خبر از غيري، من بي خبر از خويشم(صهباي قمشه اي)

***

سينه تنگ مرا از بار غمي سنگين است

پاره ابرم كه نهان ساخته ام كوهي را(نادر نادرپور)

***

شديم خاك رهت گر به درد ما نرسي

چنان رويم كه ديگر به گرد ما نرسي(آرزويي تركستاني)

***

شرمم كشد كه بي تو نفس مي كشم هنوز

تا زنده ام بس است اين شرمساري ام(شهريار)

***

صد حيف كه ما پير جهانديده نبوديم

روزي كه رسيديم به ايام جواني(واعظ قزويني)

***

صد بار، فلك پيرهن خويش قبا كرد

يك بار تو بي درد، گريبان ندريدي(صائب)

***

ظاهر نكنم پيش رقيبان الم دل

با مردم بي دل نتوان گفت غم دل(هلالي جغتايي)

***

ظلم است كه ناديده رخت جان به درآيد

ديدار نمودن ز تو جان باختن از من(سرخوش تفرشي)

***

فقيه مدرسه دي مست بود و فتواي داد

كه مي حرام ولي به ز مال اوقاف است(حافظ)

***

گر ز بي مهري مرا از شهر بيرون مي كني

دل كه در كوي تو مي ماند به او چون مي كني؟(همايي نسابي)

***

گفتي اندر خواب بيني بعد از اين روي مرا

ماه من در چشم عاشق آب هست و خواب نيست(رهي معيري)

***

گفتم كه ناله سر دهم از شور عاشقي

غم عقده در گلو شد و راه نفس گرفت(علي اشتري)

***

لب بر لبم گذار كه جان آيدم به لب

عمريست بر لب آمدن جانم آرزوست(مهرارفع جهانباني)

***

تک بیتی ها و دوبیتی های ناب ناب ناب عاشورایی

با تسلیت ایام سوگواری ماه حزن و اندوه محرم الحرام و قبولی عزاداریهای شما عزیزان

خواهي كه شوي باخبر از رتبه او

بابش علي عالي و مامش زهراست(قطره)

***

اين رفته سر به نيزه ي اعدا، حسين تست

وين مانده بر زمين تن تنها، حسين تست

اين آهوي حرم كه تن پاره پاره اش

در خون كشيده دامن صحرا، حسين تست(حاجي سليمان صباحي)

***

 چو دست راست جدا شد ز پيكر عباس

گريست عرش به حال برادر عباس

شكست پشت رسول از شكسته بازويش

خميد قد على چون هلال ابرويش

جهان به ديده مظلوم كربلا شب شد

سپهر گفت اسيرى نصيب زينب شد

***

 دست و مشک و علمم لازمه هر سقاست
دست عباس تو از این همه اسباب تهی است
مشک هم اشک به بی دستی من میریزد
بی سبب نیست اگر مشک من از آب تهی است

***

در بلاغت چون علِي و در صبوري چون مادر است

از كمال علم و تقوي شد عقيله نام او

همچو زهرا از همه زنهاي عالم برتر است(حسان)

***

سوز گلوي خشك تو اندر لب فرات

ما را ز ياد تا لب محشر نمي رود

پهلوي چاك خورده ات از نيزه و سنان

ما را ز ياد تا دم محشر نمي رود(رضا معصومي)

***

زير سنگين بارهاي كربلا

آنكه پشت او نشد خم، زينب است(حسان)

***

از سر كويت عزيزم، با رقيبان مي روم

اين ره عشق است، اكنون با دل و جان مي روم

از كنار پيكر خونينت، اي سالار عشق

با دلي پرخون و هم با چشم گريان مي روم(رضائي)

***

به چشم منتظرم تبر خورده صد افسوس

برای دیدنت این خار  حائل افتاده

چنانکه پای درختان حسان، ثمر ریزد

دو دست پور علی در مقابل افتاده(حسان)

***

مفهوم بلند آفتابى عباس

از گريه كودكان كبابى عباس

از تشنگيت فرات دلخون گرديد

والله كه آبروى آبى عباس

***

قســم به حرمت آن بــازوان قاطــــع تو

که  د جله  د جله مرام تو در زمان جاری است

تو آب  را  بــه  تمـــنای  تشنـــگی  بــرد ی

که  در مرام  تو   زخم از  پی سنان جاری است

***

به  روز  حادثـه  بودی  پنـــــــاه   آل الله

شكست قامـت شاه از غــــم شهادت تـــو

کشم  چگونه  غمت  را  به  رشــــته تحریر

که  شرحه شرحه قلم شد زشرح  محنت  تـــو (شهودي)

***

آنانكه ز كين بى پر و بالت كردند
پرپر ز جفا، گل جمالت كردند
شرمى ز نبى و فاطمه ننمودند
زير سم اسب، پايمالت كردند

***

باز این چه شورش است مگر محشر آمده
خورشید سر برهنه به صحرا در آمده
 آتش به کام و زلف پریشان و سرخ روی
این آفتاب از افقی دیگر آمده(سعيد بيابانكي)

***

پاى گلگون شده از خار مغيلان دارم

رخ نيلى شده از سيلى عدوان دارم

باز خواهم كه جهان يكسره غمخانه كنم

ساز فرياد و فغان از دل ديوانه كنم

***

گرديد فلك و اله و حيران رقيه

گشته خجل او از رخ تابان رقيه

آن زهره جيينى كه شد از مصدر عزت

جبريل امين خادم و دربان رقيه

***

اى گل گلزار پيغمبر كجا افتاده اى

از گلستانت چه شد كاين سان جدا افتاده اى

آمد از گلزار يثرب شاخه اى در كربلا

در دمشق از شاخسار كربلا افتاده اى

***

دادند ششماهه على به دوش بابش
يك جام از آن باده نابش دادند
چون با لب تشنه حاجت آب نمود
با تير سه شعبه‏اى جوابش دادند

***

گر به ‌چشم ‌دل‌ ببینی‌ کربلا

صحـنه‌ای ‌بین‌ در و دیـوار ‌‌‌بود

بر سر تیری ‌که‌ بر اصغر زدند

مطمئنم‌ تکه‌ای‌ مسمار بود

***

مزن مرغم به سینه با دو بالت
که دارم در گلو بغضِ ملالت
روم  تا که بگیرم قطره آبی
که تا بهتر شود قدری ز حالت

***

عشق حسین گر همه دم بر سر است
چاره ی هر جیره خورِ حیدر است
آن حجر الاسود والا مقام
مردمکِ چشم علی اصغر است

***

علی اصغر گلِ نشکفته ی من
الا ای طفل در خون خفته ی من
چرا دشمن به آن تیرِ سه شعبه
نمک زد بر دلِ آشفته ی من

***

در ماه محرم همه خونین بصرانیم

تا وادی هجران و بلا همسفرانیم

از کرببلا ما دل محنت زده داریم

از داغ عزیز فاطمه خونین جگرانیم

***

انگار تمام رعدها می غرّند

انگار تمام نخل ها مُضطرّند

ای کاش که آسمان زهم نشکافد

دارند سر امام را می بُرّند..

***

انگار زمین جهنمی بی دود است

وَ پنجره های آسمان مسدود است

قرآن بسیار بوده بر نیزه ولی

این نسخه اش از چه روی، خون آلود است؟!

***

در پای حسین سر فشاندن چه خوش است

وز خاک درش بوسه ستاندن چه خوش است

یک روز وضو گرفتن از آب فرات

وندر حرمش نماز خواندن چه خوش است

***

دلم عمريه پا بستِ حسينه
وجود من كه از هستِ حسينه
هر آنچه داده دين و دنيا داده دستم
خدا داند كه از دستِ حسينه

***

شدم پيرِ غمت مولاي عطشان
چه كردي با دلم اي جانِ جانان
بميرم من نباشم اي حبيبم
اگر روزي نگويم يا حسين جان

***

كجا كس ديده خواهر با دو ديده
به اشك و ناله و رنگي پريده
بيايد در بر نعشِ برادر
ببيند قاتلش سر مي‌بريده

***

آن حسينى كه شرف يافته دين از شرفش

سر و جان داد ز كف تا نرود دين ز كفش

هدف تير بلا ساخت على اصغر خويش

تا كه سرمشق بگيرد بشر از اين هدفش

***

آن سو نگران، نگاه پيغمبر بود

خورشيد، رسولِ آه پيغمبر بود

اى تيغ پليد! مى شكستى اى كاش

آن حنجره، بوسه گاه پيغمبر بود!(باقرى)

***

افتاده بر زمين، بدن زار و خسته اش

اينجاست نوح و، کشتي در خون نشسته اش

با چشم دل نگر، که ببيني کنار او

گريان نشسته، مادر پهلو شکسته اش(حبيب چايچيان)

***

ما در ره عشق نقض پيمان نکنيم

گر جان طلبد دريغ از جان نکنيم

دنيا اگر از يزيد لبريز شود

ما پشت به سالار شهيدان نکنيم

***

صبر را معنا و مفهومي به نام زينب است

احترام عشق هم از احترام زينب است

شهر بي ميخانه و ساقي نباشد شهر عشق

نشئگان عشق را مستي زجام زينب است

***

زینب آمد شام را یکباره ویران کرد و رفت

اهل عالم را زکار خویش حیران کرد و رفت

از زمین کربلا تا کوفه و شام خراب

هر کجا بنهاد پا فتحی نمایان کرد و رفت

***

گرچه آن طفل سه ساله تاب در پيكر نداشت

تاب سيلى داشت تاب ديدن آن سر نداشت

تا سر بابا در آغوشش گرفت آن نازنين

بر لب او لب نهاد و از لبش لب برنداشت

***

پسر از بهر جانبازى به ميدان ظفر مى رفت

پدر را سيل اشك از ديده همراه پسر مى رفت

پسر تنها نمى رفت از براى بذل جان زيرا

پسر مى رفت و دنبال سرش جان پدر مى رفت

***

چوشد به خاك و خون طپان جمال ماه هاشمى

رسيد باز بر غم شه شهيد ماتمى

گرفت دست بر كمر كشيد ناله از جگر

اخى ز داغ تو مرا سياه گشته عالمى

تويى غرق بحر خون شدم غريب من كنون

دگر مرا نه مونس و نه غمگسار و همدمى(ملا رضا رشتی)

***

اى كه خورشيد لقايت كرده عالم را منوّر

ذرّه كى بتوان كند وصف ثنايت يا ابوالفضل

مصطفى را جان نثارى مرتضى را يادگارى

جان من جان جهان بادا فدايت يا ابوالفضل

***

در لجه خون چرا نشستى عباس

بر يارى من برآر دستى عباس

دستى به كمر گرفته و مى گويم

رفتى كمر مرا شكستى عباس

***

به آبت خصم برده رشک ای مشک
مبادا که بریزی اشک ای مشک
مرا در تشنگی بگذار اما
بمان تا خیمه ها ای مشک ای مشک

***

در خیمه کسی خدا خدا می خواند

یک کودک لب تشنه دعا می خواند

ای دست چرا!چرا به خاک افتادی؟

یک قافله تشنکی تو را می خواند

***

آخر از كوي تو با ديده گريان رفتم

آمدم با تو و با لشكر عدوان رفتم

گر تو با جمله شهيدان سوي جنت رفتي

من سوي شام، بهمراه اسيران رفتم

***

بعد از اين بانك عطش نشنوي اي ماه، كه من

با يتيمان، به سوي كوفه ي ويران رفتم

خاك بر فرق من و خواهري من كه ترا

جسم صد چاك فكندم به بيابان رفتم

سر خاك تو، كه نگذاشت بمانم چون شمر

با سر پاك تو، اي مهر درخشان رفتم (رياحين الشريعه)

*** 

تك بيتي ها و دو بيتي هاي ناب ناب ناب

باغبانا اجر آن زحمت كه بردي، كن حلالم

شور بختي بين كه گل كِشتي و جزخاري نرُستم- پروين دولت آبادي

***

آنكه در صومعه چل سال شب آورد به صبح

وين زمان معتكف دير مغانست منم- هلالي جغتايي

***

نه به شاخ گل، نه به سرو چمن پيچيده ام

شاخه تاكم بگرد خويشتن پيچيده ام- رهي معيري

***

اشك چشمم رفته رفته در گلو زنجير شد

طفل دامن گير من آخر گريبانگير شد- مقيم هندوستاني

***

به حصار عمر ماندم به هواي آب و ناني

چه كنم كه زندگي شد قفس طلايي من- مهدي سهيلي

***

بلاي عشق گهي از دل است و گاه از چشم

فغان ز دست دل بي قرار و آه از چشم- ذوقي اردستاني

***

بو كونول دفترين درد و كدر يازدي فلك  

بو غريب طالييم گوركي نلر يازدي فلك

دردفتر كهن اش درد و غم نوشت فلك)

(ببين در طالع غريبم چه ها نوشت فلك)

***

شبي در خواب، او را با رقيبان در سخن ديدم

نبيند هيچ كس درخواب، يا رب آنچه من ديدم- رفيع خان باذل

***

ما را بس اس جلوه گه شاهدان قدس

دنيا براي مردم دنيا گذاشتيم- رهي معيري

***

گفتم كه دگر در سر من شور غمت نيست

در چشم من آويخت نگاهش كه ببين هست- لعبت شيباني

***

شرح جفاي دوست نه بهر شكايت است

مقصود ذكر اوست، دگرها حكايت است- فيضي تربتي

***

به غير از مه ندارد كس خبر از ناله و آهم

كه او در وادي هجر تو شبها بود همراهم- بابا فغاني شيرازي

***

پرسي ز من اندر دل تنگت چه ملال است

داري خبر از حال دلم، اين چه سوال است؟- عاصي نهاوندي

***

دگر سر زير پر كردم ولي روزي در اين گلشن

به مرغان ياد مي دادم طريق نغمه خواني را- ابوالحسن ورزي

***

كنون كز رعشه پيري به جامم مي نمي ماند

چه حاصل گر دهد دوران شراب كامراني را؟- كليم كاشاني

***

پايه كاخ حيات ما، كج از بنياد بود

صحن كج شد، بام كج شد، در كج و ديوار كج- بينش

***

چشم من در زندگي نقش جواني را نديد

اين دورغ فاش پنهان آمد و پنهان گذشت- سهيلي

***

هر كه پيمان با هوالموجود بست

گردنش از بند هر معبود رست- اقبال لاهوري

***

صيد لاغر را كنند آزاد، حيرانم چرا

هر قدم در راه من دام بلاي ديگريست- طبيب اصفهاني

***

با آنكه همچو جام شكستم به بزم تو

باور نداشتم كه چنين واگذاريم- سيمين بهبهاني

***

آزاده را جفاي فلك بيش مي رسد

اول بلا به عاقبت انديش مي رسد- اميري فيروزكوهي

***

غم اين توده خاك از دل مستان مَطلب

اين غباريست كه بر خاطر هشياران است- عماد فقيه

***

گفتي از جور فراقت چه به من مي گذرد؟

آنچه از باد خزاني به چمن مي گذرذ- طبيب اصفهاني

***

وقتي كه پرسشي كني اصحاب درد را

چون من شكسته دل ترم، اول مرا بپرس- سلمان ساوجي

***

جان دگرم بخش، كه آن جان كه تو ديدي

چندان ز غمت خاك به سر ريخت كه تن شد- طالب آملي

***

گفتم از پيري شود بند علايق سست تر

قامت خم، حلقه اي افزود بر زنجير من-صائب

***

اي كه مي بيني خموشم در وداع دوستان

گر زبان شرم داني هر نگاهم ناله ايست- حسن شاملو

***

چو رسي به طور سينا ارني بگوي و مگذر

كه خوش است از او شنيدن به جواب لن تراني

***

قصه ی نوح کهن گشت و من از هجر نگار

امشب از اشک روان، تازه کنم طوفان را

***

هله واعظا مترسان تو ز دوزخم که من خود

ز غم بهشت رویی به جگر شراره دارم

***

تک بیتی ها و دوبیتی های ناب ناب ناب

ای روزگار بر من از این چند روز عمر

منت منه که ما ز تمنا گذشته ایم(بهادر یگانه)

***

آرمیدند همه در حرم حرمت و ما

ساکن کوی خرابات مغانیم هنوز(ادیب نیشابور)

***

ای غم برو که تاب و توانم تمام شد

از من بدار دست که جانم تمام شد(هادی رنجی)

***

چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد

چه نکوتر آنکه مرغی ز قفس پریده باشد

پر و بال ما بریدند و در قفس گشودند

چه رها چه بسته، مرغی که پرش بریده باشد(صادق سرمد)

***

به سرو گفت کسی میوه ای نمی آری

جواب داد که آزادگان تهی دستند(سعدی)

***

گفتم که سینه را سپردل کنم دریغ

زه را چنان کشید که تیر از سپر گذشت(بهادر یگانه)

***

و آنکه نام عشق او بر من نشست

چون به دام افتادم از من ننگ داشت

از جفا تا او چهار انگشت بود

از وفا تا عهد صد فرسنگ داشت

دل بماند از کاروان وصل او

ز آنکه منزل دور و مرکب لنگ داشت(خاقانی)

***

وفا نمودن و برگشتن و جفا کردن

طریق یاری و آئین دلربایی نیست(عبید زاکانی)

***

اسرار خرابات به جز مست نداند

هشیار چه داند که درین کوی چه رازست؟(فخرالدین عراقی)

***

حالت سوخته را سوخته دل داند و بس

شمع دانست که جان دادن پروانه ز چیست؟(توحید شیرازی)

***

هر چیز بشکند ز بها اوفتد ولیک

دل را بها و قدر بود تا شکسته است(رنجی)

***

مرا از ناله آب روان در باغ شد روشن

که حاصل چیست در باغ جهان روشن روانی را(دکتر رعدی آذرخشی)

***

چه فرصتها در آتشها فکندم از جوانیها

کنون من ماندم و خاکستری زان زندگانیها(معینی کرمانشاهی)

***

دوچشم مست تو خوش می کشند ناز از هم

نمی کنند دو بدمست احتراز از هم

شدی بخواب و بهم ریخت خیل مژگانت

گشای چشم و جدا کن سپاه ناز از هم(شاطر عباس صبوحی)

***

مرنج ار وداع تو ناکرده رفتم

که از خویشتن رفتن وداعی ندارد(فیاض لاهیجی)

***

گر گشاد ز کارم که سخت تر بندد

جز این نبود، فلک گر گشایی کرد! (کلیم کاشانی)

***

گر بَدَم گوید کسی رویش ببوس

ورمرا نیکوبخواند، بشنوو باور مکن(مهدی سهیلی)

 ***

گر ز آزردن من، هست غرض مُردن من

مُردم، آزار مکش از پی آزردن من(وحشی بافقی)

***

نخواهم سایه افتد بر زمین نخل بالایش

که پندارم ز پا افتاده ای افتاده بر پایش(حلمی اصفهانی)

***

عزیزون قدر یکدیگر بدونید

اجل سنگ است و آدم مثل شیشه(بابا طاهر)

***

ای گل چه می کشی پا زمن زار شکسته؟

خوش باش که در پا نرود خار شکسته(ملهمی اردبیلی)

***

باده ی تلخ مگرعقده گشاید، ورنه

کام دل حاصل من ز آن دو لب نوش نشد(هاشم محجوب)

*** 

تک بیتی ها و دوبیتی های ناب ناب ناب

            بردوش من خسته مکن دست حمایل

عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته(ملهمی اردبیلی)

***

راه پنهانی میخانه نداند همه کس

جز من و زاهد و شیخ و دو سه رسوای دگر(فرهنگ شیرازی)

***

بازیچه شدن درکف بازیگر هستی

درسی است که از گردش ایام گرفتم(بهادریگانه)

***

ای دل عزیز دار که داروی زندگیست

آن می که دست عشق کند در سبوی تو(ابوالحسن ورزی)

***

خروش سیل حوادث بلند می گوید

که خواب امن در این خاکدان نمی باشد(صائب)

***

گر زنده در فراق تو ماندم عجب مدار

جان منی و نتوانم ز جان گذشت

کمتر ز مرگ و تلخی جان کندنم نبود

عمری که در فراق تو نامهربان گذشت(یزدانبخش قهرمان)

***

بر بستن پیمان محبت دو گواهند

آشفتگی خاطر و رخسار شکسته(ملهمی اردبیلی)

***

خون عاشق زدل خاک سیه می جوشد

ورنه دامان فلک این همه گلرنگ نبود(رضا شمسائی)

***

آبادی دل را ز که جویم که همه خلق

دانند که این خانه ز بنیاد، خراب است(ابوالحسن ورزی)

***

گفتم رفیقی کن با من که مَنَت خویشم

گفتا که که بنشناسم من خویش زبیگانه(مولوی)

***

سخت تر از دوریت فاش بگویم که چیست؟

از پی دلداریم رو بقفا کردنت (دکتررعدی آذرخشی)

***

دلم از دست بردی و جدائی کردی

بتو ای دوست نه این بود گمان من و دل(ابوتراب جلی)

***

مصیبت های دوری را من دور از وطن دانم

که دور از خانمان داند غم بی خانمانی را(ابوالحسن ورزی)

***

گفتم ای سیم ذقن، گفت که را می گویی؟

گفتم ای عهد شکن گفت چها می گویی؟

گفتم ای آنکه نداری سر یکموی وفا

گفت معلوم شد اکنون که مرا می گویی(کمالی خجندی)

***

مرا گفتی دم آخر ببینی دیر شد بازآ

که ترسم حسرت این دم برم بر عالم دیگر(ابوالقاسم لاهوتی)

***

نکو بزمیست عالم، لیک ساقی جام غم دارد

خوش آن مهمان که خورد از دست او پیمانه ای کمتر(مانی شیرازی)

***

غم برون رفت از دل و بی خانمان شد گو به بیند

آنچه ما دیدیم ای دل از غم بی خانمانی (شهریار)

***

جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را

نجستم زندگانی را که گم کردم جوانی را(شهریار)

***

مگذار چنان ژاله که شب زاد و به شب مُرد

در حسرت آن صبح بناگوش بمیرم(شهرآشوب)

***

شهریارا به جفا کرده چو خاکم پامال

آنکه من خاک رهش را به سر افسر کردم(شهریار)

***

عهد گفتی مشکن تا بِبُرم مهر رقیبان

نه تو آن مهر بُریدی و نه من آن عهد شکستم(مجمراصفهانی)

***

بلای جان من آن شوخ و من افتاده در کویش

دریغا خانه در کوی بلا کردم ندانستم (هلالی جغتایی)

***

همچو برفی که صبح از خنده ی خورشید گرید

خنده بر کنج لبت هرگه که گیرد جا بگریم(عمران صلاحی)

***

آنچه دل را بیم آن می سوخت درد هجر بود

آخراز ناسازی گردون به آن هم ساختم(بهادریگانه)

***

به کدام در نهم سر؟ که بر آسمان این در

بصفای دل جهانی همه در نماز بینم(علی اشتری (فرهاد))

***

گرچه جز زهر من از جام محبت نچشیدم

ای فلک زهر عقوبت به حبیبم نچشانی(شهریار)

***

از در دوست چه گویم به چه عنوان رفتم؟

همه شوق آمده بودم همه حرمان رفتم

دوستان زهر بگریید که رفتم ناکام

دشمنان نوش بخندید که گریان رفتم(عرفی شیرازی)

***

گاهی بسوی مسجد و گاهی به میکده

ای عشق دربدر به کجا می کشانیم؟(بهادر یگانه)

***

جز تو ای غم که نداری سر پیمان شکنی

کس ندیدم ه بسر برده ره یاری من(محمد گلبن)

***

غمخوار دل، ای مه نئی، از درد من آگه نئی

والله نئی، بالله نئی، از دردم آگاهی؟ بگو(اوستا)

***

در طریق عشق بازی امن و آسایش خطاست

ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی(حافظ)

***

تشنه دیدی بسرش کوزه تهمت بشکانند؟

شهریارا تو بدان تشنه جانسوخته مانی

***

چون گردباد چند به پیچم به پای خویش؟

ای روزگار از چه بسر می دوانیم؟(بهادر یگانه)

***

سپه غمت نگنجد بدرون تنگ سینه

چو هجوم خیل سلطان به سرای روستایی (صاحب بیگدلی)

***

در بزم گرفتی می و نوشیدی و رفتی

مستانه به حال همه خندیدی و رفتی

بعد ازتو لبی باز نشد از پی خنده

غیر از لب آن جام که بوسیدی و رفتی(ابوالقاسم حالت)

***

چه به جا از من غارت زده مانده است که تو

رفته ودین ودلم برده و باز آمدی؟(مشتاق اصفهانی)

***

به دلم غم عشق تو ایام نهاد

تو دگر داغ غم هجر بجانم مگذار (محمد گلبن)

***

ز تو دیده چون بدوزم؟ که تویی چراغ دیده

ز تو کی کناره گیرم؟ که تودر میان جانی(خواجوی کرمانی)

***

نچینی گل ز باغ زندگانی

گراز پائی برون خاری نکردی(اسدلله صابرهمدانی)

***

چشم معنی جوی، گرچه دوخته بردهر عمری

خط هستی را پریشان خوانده بی آموزگاری(مسعود فرزاد)

***

فلک را دیده ها برهم نمی آید شب ز کینم

چنان هوشیار می خوابد که بیدارست پنداری(نظیری نیشابوری)

***

ساقی می عارفانه ات کو؟

جان داروی جاودانه ات کو؟

گیرم که نیم سزای احسان

بخشایش بی بهانه ات کو؟(حزین لاهیجی)

***

ای مرغ شب، بداغ که سوزی؟ که درد او

خون می کند فغان ترا در گلوی تو(ابوالحسن ورزی)

***

موی سپید برسرمن تاخت ای دریغ

پیچید روزگار کفن برجوانیم(بهادر یگانه)

***

خوشم که شعله آهم بدوزخت کِشد اما

چه می کند بتو دوزخ؟ که خود بهشت برینی(شهریار)

*** 

تک بیتی ها و دوبیتی های ناب ناب ناب

صد وعده امید به دل داده ام دروغ

چون من مباد هیچ کسی شرمسار خویش(صائب)

***

چون کوزه می در بغلم گیر که خواهم

با غلغله خون گریم و با جوش بمیرم (شهر آشوب)

***

گذرگهی است پر ستم که اندرو به غیر غم

یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند(ه.ا. سایه)

***

ره ندارد جلوه آزادگی در کوی عشق

سرو اگر کارند آنجا بید مجنون می دمد(صائب)

***

فریاد من ز سینه نالان خویش نیست

چون نی، دلم ز درد دل دیگران پر است(امیری فیروز کوهی)

***

ز سوز دل نفسی پیش کس نیارم زد

که یار همنفسی مهربان نمی بینم(حلاج)

***

عشقبازی را چو خوش فرهاد مسکین کرد و رفت

جان شیرین را فدای جان شیرین کرد و رفت

یادگاری در جهان از تیشه بهر خود گذاشت

بیستون را گر ز خون خویش رنگین کرد و رفت(فرخی یزدی)

***

خوشا کسی چو رو کرد سوی او دنیا

به اختیار گذشت و به اختیار گذاشت(فیض کاشانی)

***

ضرب دشمن اگر چه با ضرر است

زدن دوست جانگدازتر است(مکتبی شیرازی)

***

روشن بگویمت که فزون بر نیاز خویش

اهل زمانه بر تو عنایت نمی کنند(معینی کرمانشاهی)

***

جز ناله انیس دل بیمار، کسی نیست

آن هم نفسی هست ز ضعف و نفسی نیست(لسانی شیرازی)

***

سینه من گور عشق و آرزوها بود و من

زنده بودم روزگاری در مزار خویشتن( معینی کرمانشاهی)

***

پیش آن غارتگر جان، دل ندارد قیمتی

راهزن، کی قدر داند؟ گوهر دزدیده را( امیر تهرانی)

***

چو میوه زحمت خود را، به دوش شاخه منه

رضا مشو، که شوی در زمانه بار کسی( دیوانه قمشه ای)

***

باده پر خوردن و هشیار نشستن سهل است

گر به دولت برسی، مست نگردی، مردی( پوریای ولی)

***

سوختیم و جوهر ما بر کسی ظاهر نشد

چون چراغان شب مهتاب بی جا سوختیم(دانش مشهدی)

***

تمام هستی ام، دلم، به خاطرت گریستم

بخند ای تمام من، دمی برای خاطرم(صادق رحمانی)

***

از سیته می کشم ز جفای تو آه و باز

در دل ز آه خود به خدا می سپارمت(صفایی نراقی)

***

که می گوید که می نتوان زدن بی جام و پیمانه؟

شراب از لعل گلگونت بده، پیمانه اش با من(حمید نقوی)

***

شبی نگذشت کز دست غمش چو نی ننالیدم

دریغ از ناله پنهان که پیدا نیست تاثیرش(فروغی بسطامی)

***

بر عهد وفا کردن و پیمان نشکستن

در مذهب خوبان جهان وهم و گمانست(حامد تبریزی)

***

شبی پروانه ای دیدم میان شعله شمع

حسد بردم بر احوالش که خوش مستانه می سوزد(علی اشتری)

***

ظالم ار، سندان بود مظلوم را

تیر آه از سخت سندان بگذرد(حاجب شیرازی)

***

ای دوستی نموده و پیوسته دشمنی

در شرط ما نبود که با من تو این کنی(فرخی سیستانی)

***

طواف کعبه روا نیست، در شریعت عشق

بیا، که کعبه آمال و آرزو اینجاست(حسین احمدی)

***

فدای خانه در بسته ات شوم، مجنون

به هر طرف که نظر افکنم، بیابانست(مقیما اصفهانی)

***

گر نگشتم شاد و خندان از تو ای قاصد مرنج

ذوق پیغام و خبر چون لذت دیدار نیست(همایون اسفراینی)

***

از آب زندگانی چه حکایت کند کسی

با دل شکسته ای که ز هستی گذشته است(بابا فغانی)

***

گز ز آزادی نمی جویم نشان، عیبم مکن

این قفس، نام گلستان را ز یادم برده است(گلشن کردستانی)

***

مرا روز قیامت غمی که هست اینست

که روی مردم دنیا دوباره باید دید(صائب)

***

سخت دلتنگ شدم خانه صیاد خراب

کاش روی قفسم جانب صحرا می کرد(طاهری نایینی)

***

گرفتم آن سر زلف و کشیدم صد گرفتاری

بدست خویش خود را مبتلا کردم، ندانستم(هلالی جغتایی)

***

مخند ای نوجوان زنهار، بر موی سپید

که این برف پریشانی، سر هر بام می بارد(صائب)

*** 

تک بیتی ها و دوبیتی های ناب ناب ناب

اگر تو زهر دهی، چوعسل بیاشامم

بشرط آنکه به دست رقیب نسپاری- سعدی

***

صد مشکلم به یک نظرت ساده می شود

قربان آن دمی که شدم آشنای تو- رسوا

***

دست من گیر که این دست همان است که من

بارها از غم هجران تو بر سر زده ام- رکن الدین قمی

***

طَغرای نامه عملم، حرف عاشقی است

شرم آورد فرشته، ز ثبت گناه ما- صبوری تبریزی

***

عضو عضوم ز تو پر باشد و اینم عجب است

کز فراق تو چو نی ناله کنم بند به بند- خسوری قاجار

***

فردا که بر من و تو وزد مهرگان

آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست- ابن یمین

***

بخت بد برد به گلزار و به دامم نرساند

نه گلی قسمت من شد، نه نصیبم قفسی - نشاط اصفهانی

***

از مکافات بیندیش که در شرع وفا

گردن شمع به خونخواهی پروانه زدند- وصال شیرازی

***

فریاد که گنجینه طرازان معانی

گنجینه نهادند به ماران، همه رفتند-بهار

***

دوروزه حبس قفس سهل باشد ای بلبل

از آن بترس که دیگربه بوستان نرسی- جامی

***

با دل دیوانه گفتم کیست همراهی کند

غیر زنجیر جنون، از کس صدایی برنخاست- برهمن هندی

***

طفل می گرید چو راه خانه را گم می کند

چون نگریم من؟ که صاحب خانه را گم کرده ام- صائب تبریزی

***

به خود گفتم از عمر رفته چه ماند؟

دل خسته لرزید و گفت دریغ!

به دل گفتم از عشق چیزیت هست؟

بگفتا که هست آری! اما دریغ!

بلی از من و عمر ناپایدار

نمانده است بر جای الا دریغ!- مظاهر مصفا

***

رفتم که دهم شرح غمش گفت خدایا

شب کوته و من خسته و افسانه دراز است- خاوری تبریزی

***

من نمی گویم که منع نرگس غماز کن

بنده چشمت شوم تا می توانی ناز کن- قصاب کاشانی

***

روز پیری ره نپویم با عصا، کافتادگی

بهتر است از آنکه دارد دیگری برپا مرا- پژمان بختیاری

***

منم و دلی به عالم، به تو می سپارم او را

که به جز تو کس ندارم که بدو گذارم او را- مشهور اصفهانی

***

گرد نام پدر چه می گردی

پدر خویش باش اگر مردی- سعدی

***

رنج عشق ار برده ای، از روزگار ما مپرس

شام هجر ار دیده ای از شام تار ما مپرس- پرتو بیضایی

***

گرم حرف دگران بود چو او را دیدم

شد خجل، گفت که احوال تو می پرسیدم- شجاع کاشانی

***

صد قافله رفتنند و به مقصود نرسیدند

ما این خرک لنگ ز جویی نجهاندیم- اخوان ثالث

***

شب وصل است گلوگیر شو ای مرغ سحر!

پاسی از شب نگذشته است، چه فریادست این؟- مقصود کاشانی

***

سرگران با غیر و با خود مهربان می خواهمت

پیش ازین با من چه سان بودی چنان می خواهمت- شرفی قزوینی

***

روزگار! ای بی مروتِ فتنه ایمان ستان

هرچه می خواهی بگیر، اما امانم را مگیر- سهیل محمودی

***

اغیار، در کمین تو من قرین مرگ

جان می سپارم و به خدا می سپارمت- عاشق اصفهانی

***

چه آتشیست جدایی که پاره های دلم

ز هر شراره گرمش جدا جدا سوزد- امیری فیروزکوهی

***

از سینه تنگم دل دیوانه گریزد

دیوانه عجب نیست گر از خانه گریزد

من از دل و دل از من دیوانه گریزان

دیوانه ندیدم که ز دیوانه گریزد- دولتشاه قاجار

***

بخیه ای در هر نفس از جامه ی هستی گسیخت

در بر ما زندگی، حکم قبای تنگ داشت- مرتضی علی بیک

***

یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست

ادامه در وب اشعار ناب...